گُوْشِه نِشینْ
#بسم_الله #پارت_چهاردهم -پس ما عروسی نمیکنیم جشن اعدام برپا میکنیم +بخاطر عروسی های دیگر که عاشقان
عسل میخندد:چشم آنکس که میبیند مهم نیست پدر روح آنکس که دیده میشود مهم است! همه کس را که نمیتوان واداشت به چشم پدری یا مادری نگاه کنند اما خورشید اگر خورشید باشد همه خیره چشمانِ بد نگاه را کور میکند! -عجب عجب نکند این باغ هم یک یاغی خیره سر است یاغی ها اینطور حرف میزنند +یاغی است پدر خوب دیدی!اگر عسل میخواهد دو اتاق بساز با آشپزخانه و چیزهای دیگر پشت آن درخت نارنگی -چشم چشم چیزهای دیگر که معلوم است میسازم بدون آن چیزها که خانه خانه نمیشود فدایت شوم عاشق جدی است اما عبوس نیست عسل افسرده گفت:زندگیمان به زندگی عاشقان نمی ماند تمامش شده به سر دویدن و نرسیدن اضطراب و انتظار گیله مرد آرام جواب داد:بانوی آذری من ما پیش از آن متعلق ب عصر خویشتنیم که بتوانیم نقش لیلی و مجنون،شیرین و فرهاد ،رومئو و ژولیت را بازی کنیم ما نقش خویش را بر پیشانی نوشتیم حک کردیم! بانو در کهکشان بی نهایت عشق"فروریزش" یعنی کوچک ش دن و کوچک شدن یعنی فروریزش @gosheneshen