من یه پرستارم،یه شب ساعت ۳ نصف شب شیفت بودم یکم حالم بد شد رفتم توی حیاط یکم هوا بخورم روی نیمکت نشسته بودم که دختر جوونی اومد کنارم نشست بهم گفت : شما اینجا کارمیکنید ؟گفتم بله گفت منم چند روزه اینجام ولی خانوادم نیومدن منو ببرن ،یهو یه سیب از جیبش دراورد،سیب بوی خیلی خوبی میداد گفت بیا نصف اینو تو بخور نصفش و من سیب و گرفتم و خوردم همکارم صدام کرد و بلند شدم و رفتم سمتش وقتی برگشتم با صحنه ای مواجه شدم که ... 🤯🤯 https://eitaa.com/joinchat/1364656341C892be99676 اتفاقی عجیب درسرد خانه بیمارستان 😱😱😱