🔻داستان این شعرِ ۱۰۰ ساله چیست ؟ سیصد گل سرخ ، یڪ گل نصرانی مارا زِ سر بریده میترسانی ؟ ما گر ز سر بریده میترسیدیم در محفل عاشقان نمی رقصیدیم صدر مشروطیت است تبریز شدیدا محاصره است جنگ سختی است فقط یڪ ڪوچه مانده تا جنبش مشروطه شڪست بخورد ستار در ڪوچه امیرخیز ، اخرین جبهه در حال مقاومت است هُووارد باسڪرویل معلم ۲۴ ساله مدرسه آمریڪایی مموریال تبریز تحت تاثیر حق و مشروطه قرار میگیرید و به ستار میپیوندد ڪنسول آمریڪا در تبریز ، از او میخواهد از صف مشروطه‌خواهان جدا شود، باسڪرویل ضمن پس‌دادن پاسپورتش گفت: تنها فرق من با این مردم، زادگاهم است، و این فرق بزرگی نیست. هُوارد فرماندهی ۳۰۰ نفر را بعهده میگیرد و در ڪنار ستار در محله شنب غازان ( شام گازان ) تبریز با استبداد میجنگد و در نهایت در راه مشروطه برای ایران بر اثر اصابت چند گلوله در سینه شهید میشود سیصد گل سرخ ، یڪ گل نصرانی ... ( هُووارد مسیحی ) ستار از همان ڪوچه ( امیرخیز ) پیروز میشود تبریز و ستار مراسم تشییع باشڪوهی برای این شهید آمریڪایی در راه مشروطه برگزار میڪنند زنان تبریز فرشی با چهره هووارد میبافند و‌ به دستور ستار ، نام هووارد باسڪرویل بر روی اسلحه اش حڪ میشود و برای مادرش به آمریڪا فرستاده میشود آن شعر هم سروده میشود مزار هُووارد هم اڪنون در گورستان ارامنه تبریز است . . گزیده ی خبرها در همه پیامرسانها👇 @gozideyekhabarha https://eitaa.com/gozideyekhabarha