کجایی؟
امروزپیامی دریافت کردم نوشته بود سلام کجایی؟!»
دلم هُری فرو ریخت،
مدتها بود کسی منتظر من نبود امامن همیشه منتظرِ شنیدن همین یک کلمه بودم... کجایی ؟
به خودم آمدم حدس زدم پیام یقینا اشتباهی ارسال شده آخه کی میتونه نگران من باشه ....
همسرم که فوت کرده خانواده همسرم از بعد چهلم انگار نه انگار دامادی دراین خانواده بوده ....
همه بچه ها که رفتن سرزندگیشون خداروشکر نیازی به من ندارند ماهی یکبار میان سر به من میزنن ...
چندتا نوه دارم که بدون گوشی و وای فا و تبلت و ....جایی نمیرند و اونایی هم که بزرگ شدن یاباشگاهن یا دانشگاه و یا کوه و کافی شاپ.....
سالهاست بازنشسته شدم نه محل کارم یادی از ما میکنه ونه کاره ای هستم که کسی بخواهدبرای حل مشکلاتش ازمن جویای احوال شود...
واقعیت این بود که ,مدتها بودفرقی نمیکرد کجایِ دنیا نشسته باشم....
اما ....قیول کنید هرچه بود برای چند لحظه انقدر خوشحال شدم که برای یک نفر مهم شدم که بداندکجا هستم وچه میکنم ....
داشتم به همین چیز ها فکر میکردم که دوباره از همان شماره برایم پیامی آمد:
*ببخشیداشتباه فرستادم*
برایش نوشتم:
میدانستم ،....اما اگر دوست داشتی بدانی من در ایستگاه اتوبوس بی آر تی خیابان ولیعصر نشسته ام.
حالامیشود اشتباهی حال مرا بپرسید؟!
اما او دیگرپیامی نداد و حالم را نپرسید...
ومنم پاشدم و آرام آرام پیاده رو خلوت خیابان ولی عصر را گرفتم وراه افتادم به سمت خانه....انگار باهمان پیام اشتباهی کمی حالم بهتر بود دوست داشتم پیاده راه برم....
گزیده ای از یادداشتهای تنهایی
نوشته .samet