مریدی گفت پیری را که روزی‌ام کم است. چون کنم؟ پیر گفت شبی‌ات را زیاد کن! مرید خندید پیر گفت مرض! مرید گفت ببخشید. فکر کردم شوخی کردید! خب چطور شبی‌ام را زیاد کنم؟ پیر گفت: شبی چیست؟ مرید به گریه افتاد! پیر خندید و گفت شوخی کردم شبی نماز شب است! کتاب حکایات آس من شیخ سیاس باب العبادة التجار فصل النافلة، فریضة غافلة حکایت تاثیر الشبی علی الروزی 💠 @h_abasifar