💠 یک پرسش و سه پاسخ واحد!
نویسنده: حسینعباسیفر
رابطهی بین ارزشها و مقایسهی آنها اولا وابستهاست به تعریف و فهم ما از آن ارزشها
این لزوما به معنای نسبی بودن ارزشها نیست و البته نسبی بودن ارزشها هم لزوما معنای بدی ندارد. (باید مقصودمان از نسبی بودن را هم مشخص کنیم)
مثلا اگر عدالت را یک امر مصداقی جزئی درنظر بگیریم و آزادی را یک امر فردی و استقلال را یک مساله تکبعدی و ثابت، آنوقت قضاوت ما کاملا متفاوت خواهد بود با زمانی که عدالت را یک مفهوم کلی و آزادی را یک امر اجتماعی و استقلال را یک مساله منعطف در نظر میگیریم.
اجازه بدهید حرف آخر را اول بزنم و بعد توضیح مختصری در مورد آن بدهم.
حرف آخر این است:
تنها ارزش مطلق در دنیا عدالت است. به این معنا که هیچ کس و در هیچ شرایطی نمیتواند بگوید در اینجا عمل به عدالت بد است. اما در مورد بقیه ارزشها اینگونه نیست؛ جایی صداقت و آزادی و ... خوبند! جایی بد هستند.
مثلا صداقت یک مامور امنیتی هنگام جنگ حماقت و ضدارزش است و امنیت برای دشمن ناامنی برای دوست خواهد بود.
آزادی در سطح فردی تا جایی ارزش دارد که آزادیهای اجتماعی و ارزشهای الهی را نقض نکند و
#استقلال در حقیقت آزادی در سطح یک ملت است.
اما اینکه آزادی و استقلال و صداقت و امنیت و رفاه و ... حد و حدودشان کجاست، چگونه تعیین میشود؟
خطکشی که با آن، ارزشِ ارزشها تعیین میشود و در مقایسه با یکدیگر، آنها را اولویتبندی میکند چیزی نیست جز عدالت.
در حقیقت عدالت در عرض ارزشهای دیگر نیست. بلکه در طول آنها و شاخص و معیار است.
به همین دلیل است که هیچکس در دنیا نمیتواند بگوید من مخالف عدالت و طرفدار ظلم هستم. حتی جنایتکارترین افراد سعی میکنند عمل خود را "توجیه" کنند. این تلاش برای توجیه رفتار، که در همهی انسانها وجود دارد چیزی نیست جز فطرت عدالتخواه انسان.
درحقیقت عدالت همان چیزیست که در معنای justice درک شده و گاهی با equity (انصاف) خلط میشود
justification
یا همان توجیه و دلیل آوردن برای رسیدن به یک وضع مطلوب معنای دقیق نظریهی عدالت است.
شاید سوال پیش بیاید که در این صورت نظریهی عدالت یک امر نسبی خواهد بود و هر کسی برای هر کاری دلیل و توجیه میتراشد.
پاسخ این است که آری. به این معنا فهم عدالت در نسبت با هر فرد تعیین میشود اما فهم هر فرد لزوما درست و منطبق با "عدالت" نیست. هر فردی یک نظریهی عدالت دارد و بر اساس آن نظریه میگوید فلان امر خوب است و فلان حکم بد است که در اینجا به این نکته میرسیم که عدالت مساوی خوب بودن و ظلم مساوی بد بودن است.
اگر میگوییم یک چیز بد است یعنی ناعادلانه است و اگر میگوییم خوب است یعنی عادلانه است.
در نتیجه زبان مشترک تمام انسانها با هر تفکر و اعتقادی، عدالت است. بعبارت دیگر پایهایترین مفهوم بشری عدل است.
شاید بپرسید چنین مفهومی همینقدر که جهانشمول است بیخاصیت هم هست. ما با چه شاخص و معیاری باید بفهمیم که کدام نظریهی عدالت درست است و کدام حکم عادلانه است؟
پاسخ به این سوال یعنی پاسخ به تمام مسائل علوم انسانی و اجتماعی از ابتدای خلقت تا انتها. فلذا نه در توان نگارنده است و نه در ظرف این نوشتار میگنجد.
پاسخ این نظرسنجی برای حقیر مثل روز روشن بود و در هر جای دنیا این نظرسنجی صورت بگیرد پاسخ همین خواهد بود.
اما در مقایسه بین آزادی و استقلال!
در مقایسه بین آزادی و استقلال باید گفت اگر آزادی به معنای واقعی کلمه مدنظر باشد همان استقلال است و برعکس. یعنی نه آزادی بدون استقلال قابل درک است نه استقلال بدون آزادی.
حد و حدود این دو را هم عدالت تعیین میکند.
استقلال، آزادی یک ملت است و آزادی رهایی از بند وابستگی.
نتیجه: همانگونه که خداوند میفرماید هدف از ارسال رسل "لیقوم الناس بالقسط" است هدف از انقلاب اسلامی هم چیزی جز حرکت در این مسیر نیست.
اما عدالت بدون استقلال و آزادی بدست نمیآید و استقلال و آزادی بدون شاخص عدالت چیزی جز اسارت و دیکتاتوری نخواهد بود.
در حقیقت تبعیض بین آرمانها بیشتر با اهداف و اغراض سیاسی صورت میگیرد. بیشتر جنبهی یارکشی دارد و در حقیقت موضوع، انقلاب جامع این آرمانهاست نه جمع جبری آنها. وحدتی در عین کثرت دارند این آرمانها و جمهوری اسلامی قطعا در مسیر رسیدن به مقصدِ انقلاب حرکت کرده است. به آرمانها نزدیک شدهاست. با آرمانها فاصله دارد و مطلقا از آرمانها دور نشده است.
ادامه:
https://eitaa.com/h_abasifar/668