✅️عاقبت مارگیر در روزگاران قدیم مارگیری زندگی میکرد مارگیر روزی با سختی بسیار توانست ماری را شکار کند او خسته از کار روزانه خود مار را در کیسه ای انداخت و کیسه را کنار خود گذاشت و در صحرا خوابش برد. وقتی مارگیر از خواب بیدار شد اثری از مار ندید و فهمید که مار را دزدیده اند. مارگیر بر سر و روی خود زد و از خدا خواست تا کیسه مار را به او برگرداند اما هر چه گشت دزد را نیافت!!! بشنوید از دزد نگون بخت که مار زهرآگین را با خود حمل می کرد. بعد از چند فرسخ که از مارگیر دور شده سر کیسه را کمی شل کرد تا درون آن را ببیند. در همین لحظه مار عصبانی با سرعت سراز کیسه بیرون آورد و در یک چشم به هم زدن دزد را نیش زد. دزد در دم جان سپرد. مارگیر همچنان به دنبال دزد میگشت و در دل به خدا گلایه میکرد که چرا دزد را پیدا نمی کند. مارگیر ناگهان با جسد دزد روبرو شد و کیسه مار را خالی یافت همان جا سجده شکر به جا آورد که خدا دعایش رامستجاب نکرده است و گرنه به عاقبت دزد گرفتار میشد. مارگیر پیش خود گمان میکرد که اگر مار را پیدا کند سود بسیاری می برد. در حالی که در یافتن مار تنها زیان فراوان بود و ممکن بود جانش را از دست بدهد بس دعاها کان زبان است و هلاک وز کرم می نشنود یزدان پاک ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📢💯 @sticker1000💯 🥀📚 @h_bohlol 📚 🔅📚 @h_bohlol2 📚 💠🔅 🔅💠🔅 💠🔅💠🔅 🔆💠🔅💠🔅💠🔅 🍃🌸🌿🌸🍃🌸🌿🌸