▪️زندگی طلبگی در قرن یازدهم
بخشهایی از زندگینامۀ خودنوشت سید نعمت الله جزائری (1)
🔹تولدم در سال 1050 بود و اینک که سال 1089 است 39 سال از عمرم میگذرد، عمر کوتاهی که سرشار از سختیها و تیرهبختیها بوده است. پنج سالم بود که با یکی از دوستانم نشسته بودیم و بازی میکردیم که مرحوم پدرم به نزد ما آمد و گفت: پسرم با من بیا تا نزد معلم برویم تا تعلیم خط و کتابت بیابی و به مقامی والا برسی. من از این سخن او گریستم و گفتم نمیآیم. من و دوستم را به مکتب برد. به خود گفتم بهتر است جدوجهد کنم و کار مکتب را زودتر به پایان رسانم تا به بازی مشغول شوم. دیری نگذشت که قرآن را ختم کردم و قصائد و اشعار بسیار فراگرفتم، حال آنکه از عمرم پنج سال و شش ماه بیشتر نگذشته بود. چون از قرائت قرآن فارغ شدم نزد پدرم رفتم و گفتم مرا رها کنید تا با کودکان بازی کنم. پدرم در جواب گفت: پسرم کتاب امثله را بگیر و بیا تا نزد مردی برویم که برای تو امثله درس بگوید و من گریستم و پدرم برای آنکه مرا خفیف سازد دستم را گرفت و نزد مرد کوری برد که امثله و بصرویه و قسمتهایی از تصریف زنجانی را خوب میدانست. او آنها را به من درس میداد و من هم در عوض عصاکشی او را میکردم.
🔹سپس نزد سیدی از اقارب خویش رفتم که در تدریس تصریف و کافیه استاد بود. در تمام مدتی که نزد او درس میخواندم هر روز مرا به باغ خودش میبرد و داسی به دستم میداد و میگفت پسرم این علفها را بچین تا بدهم گاو و گوسفندهایم بخورند. چون از کار درو فارغ میشدم از علفها پشتۀ بزرگ میبستم، بالای سرم میگذاشتم و به خانۀ او میبردم و او هم به من میگفت به کسانت از این بابت چیزی نگو.
📚زندگی طلبگی در قرن یازدهم، کامران فانی.
🔅دوستان خود را از طریق نشانی زیر به کانال مرکز پژوهشهای تاریخ اسلام دعوت کنید (بازنشر مطالب کانال فقط با ذکر نشانی کانال مرکز و ذکر منبع جایز است): ⬇️⬇️
@chsiqs
@h_falahati