📚 نشریه مجازی صبح امید، شماره اول
--------------------------------------------
📸 *اولین سفر مجردی به مشهد*
✏️ مهدی رعیتی
تابستان سال ٧٨ بود. با مجتبی، خواهرزاده ام، تصمیم گرفتیم برای بار اول تنهایی بریم مشهد! تنهای تنها. قبلتر هم بدون خانواده، با اردوهای مدرسه، بچه های مسجد رفته بودیم اما این دفعه میخواستیم خودمون دوتایی بریم. میخواستیم تجربه کنیم. از همون موقع هم جوری بلیط گرفتیم که شب جمعه مشهد باشیم. خداروشکر تا امروز، یکی از ارکان سفر مشهده.
ظهر سه شنبه راه افتادیم. ٢۴ ساعتی تو اتوبوس بودیم. خسته و کوفته رسیدیم مشهدالرضا.
توی خیابان شیرازی دنبال مسافرخونه می گشتیم. جاگیر که شدیم، رفتیم دوشی گرفتیم و راهی حرم آقا و زیارت.
سخت ترین قسمت کار، خورد و خوراکمون بود. چون دفعات قبل با بابا و مادر یا با اردو میومدیم، مشکل غذا نداشتیم. اصلاً نمیفهمیدیم. وقت غذا سر سفره آماده مینشستیم و تازه دو قورت و نیمه مون هم باقی بود. از شیراز برنامه چند وعده غذایی رو ریخته بودیم و همراه خودمون برنج، سویا، تن ماهی و روغن هم آورده بودیم.
اما شب جمعه خودمون رو سیرابی دعوت کردیم. واسه بار اول بود که میدیدم سیرابی رو با قیچه تکه تکه میکرد. چقدر هم گرسنه بودیم. رفتیم حرم واسه نماز مغرب. گفتیم واسه دعای کمیل بشینیم. بعد نماز گفتند دعا رو یک ساعت بعد میخونند. دعا هم یک ساعتی طول کشید. خلاصه تا رفتیم سیرابی خوردیم خیلی گرسنه بودیم.
حمید، پسرعموم هم با اردو اومده بود مشهد. شب آدرس بهش دادیم و فرداش اومد پیشمون. ما تن ماهی خورده بودیم و اون میخواست ناهار، کیک بخوره. سریع براش تن ردیف کردیم و خورد. خلاصه خیلی سفر مجردی خوبی بود. تصمیم گرفتیم تیممون رو هم بیشتر کنیم و بیشتر شد.
این داستان ادامه دارد...
@h_kha_ansarolmahdi