🔻🔻 🔹احمد و پسر خاله بودند. دوتایی پول هایشان را گذاشتند روی هم، یک ساعت کوکی خریدند برای سهراب. طفلی وقتی ساعت را دید کلی ذوق کرد. همان طوری که داشت به کوک ساعت ور می رفت و از صدای زنگش کیف می‌کرد بهش گفتند: اگه ساعت رو کوک کنی روی پنج صبح و بلند بشی خراب نمی‌شه. 🔹حرفشان را خوانده بود. کوکش کرده بود سر ساعت پنج. هر صبح که بیدار می‌شد می‌گفت: حالا که پا شدی نماز صبح را هم بخون. شگردش بود. بلد بود چطوری برادر کوچک ترش را برای نماز صبح بیدار کند. 📖 شهید سردار سلیمانی عزیز 📚 🔹@h_khoban_ir