سلام
آقای سعید بخش
من هم دقیقا همین تجربه رو داشتم
و بسیار دلنشین بود
مِن بعد، کسی خواست این نسل را روایت کند بگید هر موقع یکسال تو مدرسه باهاشون کار کردی حرف بزن
و کاش میشد حکم قضایی برای تمام فعالان فرهنگی اجتماعی زد که با این نسل همنشین بشوند
حقیقت اینه که ما عوض شدیم نه اونا
دهه پنجاهی ها و دهه چهل ی ها، با ما همنشین و دم خور شدند ، دست ما را گرفتند
ولی ما دست کسی را نگرفتیم فقط تحلیل کردیم
بدون اینکه یکبار دستشون رو تو دستمون گرفته باشیم و ترسهاشون رو شنیده باشیم
دخترک ۱۵ ساله
با مادر مانتویی
تو مسجد رفت و آمد داشت
حافظ قرآن شده بود
نماز سر وقت نمیخواند
جمع میکرد یکباره سه الی هفت روز را باهم میخواند!
از روزی که فرایند بلوغش کامل شده بود گفت، از حجم ترسی که تحمل کرده بود
بهش گفتم اگه قرار باشه به صفت/ویژگی رو تو همنسلای خودت تغییر بدی کودوم رو انتخاب میکنی؟
گفت فرق گذاشتن بین آدما!
گفتم چطور؟
گفت خانوم من دو یه روز چادر سر کردم، بعدش دیگه هیچ کس اجازه نداد کنارش بشینم، گفتند ما از تو بدمون میاد.
دیگه سرم نکردم ولی هنوز باهام دوست نیستن
سال دیگه مدرسه م رو قراره عوض کنم
اینا جهاد میکنن با حجابشون یا ما؟!!!!