وقتی برای جمع آوری خاطرات شهید هادی به سراغ او رفتم با تواضع گفت: من مطلب خاصی ندارم. ما کجا و اقا ابراهیم؟ اما وقتی کتاب سلام بر ابراهیم چاپ شد خیلی از این کار استقبال کرد. سال بعد وقتی در نمازجمعه ایشان را دیدم پس از کمی صحبت گفتم: حاج حمید، من یقین دارم مطالب بسیاری از ابراهیم هادی دارید اگر امکان دارد بگویید. نفسی تازه کرد وگفت: چی بگم؟! ما در گیلان غرب از محضر او استفاده کردیم. او مرشد تمام رزمندگان بود. تا سال‌ها بعد هر چه داشتیم و داریم از برکت وجودی اوست. بعد ادامه داد: در یکی از عملیات ها به سختی مجروح شدم، امکان داشت پای مرا قطع کنند. ابراهیم که این موضوع را فهمید، همراه من به بیمارستان آمد. او در بیمارستان یک شبانه روز بالای سرم ایستاد و اجازه نداد پایم را قطع کنند. الحمدلله پایم خوب شد، حتی آن زمان شنیده بودیم که برخی از عوامل منافقین با حضور در بیمارستان، نیروهای اطلاعات و برخی فرماندهان را به شهادت میرساندند، ابراهیم تا زمانی که شرایط من بهتر شد کنارم ماند. اما داغ ابراهیم در والفجر مقدماتی خیلی برای ما سنگین بود. بعد از ابراهیم سعی کردیم در اطلاعات لشکر آنچه از او آموخته بودیم اجرا کنیم... صحبت های حاج حمید که به اینجا رسید به ما توصیه کرد اگر فرصت دارید برای شهدای اطلاعات عملیات یک کتاب کار کنید. منابع را نیز در اختیار ما قرار داد. مدتی بعد کتاب شناسایی با پیگیری‌های سردار حاج حمید میرزایی منتشر شد. اما حاج حمید که از بچه محل های آقا ابراهیم بود، چندین بار در طی جنگ تا مرز شهادت رفت و... 📙برگرفته از کتاب یاران ابراهیم. در دست انتشار. @hadi_soleymani313