🌹می خواهم شما را با «شهید حبیب وکیلی» آشنا کنم....
✍🏻 قبل از اینکه از زمانه و زندگی اش برایتان روایت کنم، بگذارید چند خط از دستنوشته هایش را برایتان رو کنم ، تا حساب کار دستتان بیاید با چه ماهپاره ای قرار است آشنا شوید.
🔰این دلنوشته را حبیب سال ۳۶۵ یعنی ۳۷ سال پیش ظاهرا در مواجهه با چند بانوی بدحجاب قلم زده است :
🔹خدايا چه روزي را پشت سر گذاشتم. خدايا اي كاش كور بودم و اين همه بد حجابي را نمي ديدم يا اينكه جانم را مي گرفتي و اين ها را نمي ديدم. خدايا چشمم به نامحرم خورد. خدايا گنهكار شدم خدايا اي كاش خون چشمان را مي پوشيد ، چقدر ناراحتم، درد مي كشم خدايا من چكار بكنم اي كاش طوري مي بود كه تمام اينها را تنبيه كنم. خدايا دوستان در مقابل اين همه فسادها چه مي كردند جز اين كه حسرت مي خوردند خدايا چه كرده ايم كه اينگونه روحمان را آزار مي دهند. خدايا چيزي شنيدم كه شرمم مي آيد آن را بيان كنم كه فكر نمي كنم در زمان طاغوت نيز در شهرمان چنين باشد. خدا، خدا، من درد مي كشم خدا، درد. خدايا اينها را چه شده كه اينگونه بدن كثيف خود را نمايان نامحرمان مي كنند. خدايا چه شده است اينها را ؟ چه مي خواهند بكنند. خدايا من گنهكارم ، معصيت كردم ، تو كه ارحم الراحمين، تو كه بخشنده ترين بخشندگان هستي پس اين حقير صغير گنهكار را ببخش . اما با اين همه بايد صبر كنم و مي كنم انشاء اللّه