🌾خیلی شرکتها اینجا قرارداد دارن باید خوب خودت رو نشون بدی الانم میتونی بری از محمودی فرم قرارداد رو بگیری و پر کنی از صبح هم بیای سرکار از ۸:۳۰ تا ۲ ! بعداز ظهر ها میرم چاپخونه اینجا تعطیله . در ضمن حقوق مد نظرت رو هم بنویس تا به توافق برسیم. اوکی ؟ پوفی کردم و با تعلل گفتم : بله اوکی . لپ تابش رو بست و گفت : خوبه موفق باشید چه راحت گفت برو بیرون غیر مستقیم ! _ممنون پس فعال خدانگهدار _به سلامت داشتم میرفتم بیرون که باز صدام کرد _خانوم صمیمی ؟ _بله ؟ _دقت مهمترین چیزیه که میتونید داشته باشید نه ؟ گنگ نگاهش کردم . منتظر بودم که ادامه بده حرفش رو ... سرشو تکون داد و دستشو آورد بالا _فلشتون ! وای خدا بازم غیر مستقیم گفت خنگول بیا این مایه ننگت رو ببر نابودش کن زودتر ! با خجالت رفتم جلو و فلش رو گرفتم . زیر چشمی لبخندش رو دیدم خداحافظی کردم و خودمو شوتینگ کردم توی سالن ! بعد از پر کردن فرم و خداحافظی با محمودی اومدم بیرون . ساعت تازه 03 بود اما داشتم از گشنگی میمردم . با یه حساب سرانگشتی دیدم تا 0 ساعت دیگه هم نمیرسم خونه و بین راه امکان داره تلف بشم . برای همین نگاهمو معطوف کباب ترکی که اون سمت خبایون بود کردم و نیشم باز شد ! موهام رو هول دادم تو .. با پشت دست یکم رژم رو کم رنگ کردم و زنگ رو زدم . مثل همیشه بدون پرسیدن هیچ سوالی تق در باز شد رفتم تو داشتم در رو میبستم که یکی محکم هول داد درو من با مخ رفتم توی نرده ها ! آخ آخ دستم شیکست ... الهی بترکی هر کی بودی ! برگشتم ببینم کی بوده که حسابی از خجالتش در بیام ، حامد ذلیل نشده بود! داشت ریسه میرفت از شاه کاره خلاقانش .... با کیف زدم به شونه اش و گفتم : _زهر مار ... دستم شکست مگه نمیفهمی پشت هر در بازی یه آدم وایستاده ؟! با صورتی که از خنده قرمز شده بود گفت : نه والا دختر دایی! به من گفتن پشت هر توپی یه بچه میاد تو خیابون فقط ... اینی که شما میگی رو کسی نگفته بود تا حالا _پس تو این مدرسه مزخرفتون چی یادت میدن که از کله سحر تا خود غروب یه لنگه پا نگهت میدارن ؟ کوله پشتیش رو با دو تا انگشت گرفت انداخت روی شونش و گفت : ‌