مگر، این بادخوش ، از راه عشق آباد ، می آید؟ که بوی عشق های کهنه ، ازاین باد ، می آید کجا و کی ، دراین اقلیم ، بی معنی است ، این عشق است وعشق ازبی « زمان » ، از « ناکجا آباد » می آید به هفت آرایی مشاطه گان ، او را نیازی نیست که شهر آشوب من ، با حسن مادرزاد می آید « هراس از باد هجرانی نداری؟ » - وصل می پرسد - و ازعاشق جواب « هر چه باداباد » می آید جهان انگار ، در تسخیر شیرین است و تکثیرش که از هر سو ، صدای تیشه ی فرهاد می آید گشاده سینگی کن ، عشق اگر بسیار می خواهی که سهم قطره ودریا ، به استعداد می آید همایون بادعشق ، آری ، اگر چه شکوه ازگل را ، درآوازه چکاوک ، غلتی ازبیداد می آید مجزا نیستند از عشق ، وصل و فصل و نوش و نیش شگفتا او ، که با ترکیبی از اضداد ، می آید توبوی نافه را ، از باد ، می گیری و می نوشی من از خون دل آهوی چینم ، یاد می آید مده بیمم زموج آری که خود ترجیع توفان است که در پروازهای مرغ دریا زاد ، می آید