باز آهنگِ جنون می زنی ای تار! امشب گویمت رازی و در پرده نگهدار امشب آنچه زان تارِ سرِ زلف کشیدم شب و روز مو به مو جمله کنم پیش تو اظهار امشب عشق، همسایۀ دیوار به دیوار جنون جلوه گر کرده رخش از در و دیوار امشب هر کجا می نگرم جلوه کند نقشِ نگار کاش یک بوسه دهد زینهمه رخسار امشب از فضا بوی دل سوخته ای می آید تا که شد باز در آن حلقه، گرفتار امشب؟ سوزی و نالۀ بیجا نکنی ای دل زار! خوب با شمع شدی همدل و همکار امشب ای بسا شب که به روز تو نشستیم ای شمع! کاش سوزیم چو پروانه به یکبار امشب آتش است این نه سخن، بس کن از این قصّه عماد! ورنه سوزد قلمت دفتر اشعار امشب 🦋