تصنیف شبانگاهان (دشتی)- شعر از ساعد باقری :
متن تصنیف شبانگاهان :
شـبـانگاهـان تا حـریـم فلک چون زبانـه کشد سوز آوازم
شـرر ریـزد بـی امـان بـه دل سـاکـنـان فلک نـالـه سازم
دل شـیـدا حـلـقـه را شـکـنـد تـا بـرآیـد و راه سفر گیرد
مگر یکدم گرم و شعله فشان تا به بام جهان بال و پر گیرد
خـوشـا ای دل بال و پر زدنت شعله ور شدنت در شبانگاهی
بـه بـزم غـم دیـدگان تـری جـان پـر شـرری شعله آهی
بیا ساقـی تا بـه دست طلب گیرم از کف تو جام پی در پی
بـه داد دل ای قـرار دلم نـوبـهـار دلم میرسـی پـس کی
چـو آن ابـر نوبـهـارم من به دل شور گریـه دارم من
میتـوانـم آیـا نـبـارم من
نـه تـنـهـا از من قـرار دل می ربـایـد این شـور شـیـدایی
جهـانی را دیـده ام یـکـسـر غـرق دریـای نـاشـکـیـبـایی
بـیـا در جـان مـشـتـاقـان گل افشان کن، گل افشان کن
بـه روی خــود شـب مـا را چـراغـان کن، چـراغـان کن
چـو آن ابـر نوبـهـارم من به دل شور گریـه دارم من
میتـوانـم آیـا نـبـارم من