🌺🌸داستان شب🌸🌺
سلام و عرض ادب ؛
شبتان سرشار از نشاط و شعف...؛
دلتان لبریز از محبت و گذشت...؛
الهی وجودتان محفوظ از هر رنج و بلایی باشه و صحت و سلامت مستولی زندگیتان...؛
الهی آمین
................................
داستان امشب را تقدیم میکنم.
۱۴۰۲/۱۱/۳۰
"گردنبند گران قيمت"
"مراقبت از بیت المال "
مقدمه:
این روزها به انتخابات نزدیک میشویم. انتخات خادمانی برای مردم و حافظانی برای بیت المال....
در این سالها خادمان خوب کم نداشتیم ؛ اما خادمانی هم داشتیم که خیانت کردند و آش رو با جاش به یکجا بردند و خوردند و تازه طلبکار هم هستند...❗️
اسم نمی برم چون کم نیستند.❗️
فقط عرض کنم در انتخاب مراقب باشید. گرگهای زیادی در پوست و شمایل میش منتظر فرصتند...
اما داستان:
على بن ابى رافع از یاران امام علی"ع" مى گويد:
من نگهبان صندوق بيت المال حضرت على بن ابى طالب عليه السلام بودم...!
در ميان اموال بيت المال ؛ گردنبند مرواريد گران قيمتى وجود داشت كه در جنگ بصره به غنيمت گرفته شده بود...!
یکی از دختران اميرالمؤ منين"ع" كسى را نزد من فرستاد و پيغام داد كه شنيده ام در بيت المال گردنبند مرواريدى هست...!
من ميل دارم آن را به عنوان امانت ؛ چند روزى به من بدهى تا در روز عيد قربان خود را با آن آرايش دهم و پس از آن بازگردانم...!
من پيغام دادم به صورت مضمونه (كه در صورت تلف یا ضرر ؛ جبران به عهده گيرنده باشد) مى توانم به او بدهم . دختر آن حضرت نيز پذيرفت...!
و با اين شرط به مدت سه روز گردنبند را به آن بانوى گرامى ؛ امانت دادم...!
اتفاقا امام على عليه السلام گردنبند را در گردن دخترش ديده و شناخته بود و از وى مى پرسيد: اين گردنبند از كجا به دست تو رسيده است ...!!؟؟؟
او اظهار مى كند: از على بن ابى رافع ؛ صندوق دار شما به مدت سه روز امانت گرفته ام تا در روز عيد قربان خود را زينت دهم و سپس بازگردانم...!
على ابن ابى رافع مى گويد:
- اميرالمؤ منين علی عليه السلام مرا نزد خود احضار كرد و من خدمت آن حضرت رفتم . چون چشمش به من افتاد فرمودند:
- ((اتخون المسلمين يابن ابى رافع ؟))
((اى پسر ابى رافع ! آيا به مسلمانان خيانت مى كنى ؟!))
گفتم : پناه مى برم به خدا از اينكه به مسلمانان خيانت كنم...!
حضرت"ع" فرمودند: پس چگونه گردنبندى را كه در بيت المال مسلمانان بود بدون اجازه من و مسلمانان به دخترم دادى...؟؟؟؟
عرض كردم :
اى اميرالمؤ منين"ع" ! او دختر شماست و از من خواست كه گردنبند را به صورت عاريه كه بازگردانده شود به او دهم تا در عيد با آن خود بيارايد. من نيز آن را به عنوان عاريه به مدت سه روز به ايشان دادم و ضمانت آن را به عهده گرفت كه صحيح و سالم عودت تا من به جاى اصلى خودش بازگردانم...!
حضرت على عليه السلام فرمودند:
همين امروز بايد آن را پس گرفته و در جاى خود بگذارى و اگر بعد از اين چنين كارى از تو ديده شود؛ كيفر سختى خواهى ديد...!!!!
سپس فرمودند: اگر دختر من اين گردنبند را به عاريه مضمونه نمى گرفت ؛ نخستين زن هاشميه اى بود كه دست او را به عنوان دزد مى بريدم...!!!!
اين سخن به گوش دختر آن حضرت"ع" رسيد به نزد پدر آمده و گفت :
يا اميرالمؤ منين"ع" ! من دختر شما و پاره تن شما هستم . چه كسى از من شايسته تر به استفاده از اين گردنبند بود..؟؟؟!!!!!!
حضرت"ع" فرمودند: دخترم ! انسان نبايد به واسطه خواسته هاى نفس و خواهشهاى دل ، پاى از دايره حق بيرون بگذارد. آيا همه زنان مهاجر كه با تو يكسانند، در اين عيد به مانند چنين گردنبند خود را زينت داده اند تا تو هم خواسته باشى در رديف آنها قرار گرفته و از ايشان كمتر نباشى...!
...................................
بله عزیزانم؛
داستان قدری پیچیده شد. یعنی فرزند نفر اول و اصلی مسلمانان ؛ حضرت علی (علیه السلام) ؛ درخواست غیر متعارفی داشتند و حضرت بشدت مخالف بودند....؛
بعبارتی در برابر حکومت اسلامی و بیت المال مسلمین همه یکسان و هیچ کس ژن ویژه یا امتیاز ویژه ای ندارد...
تازه فرزند امام علیه السلام گردن بند را به امانت برده و ضمانت هم داده در حالیکه خیلی از بزرگان فرزندانشان آش را با جاش یکجا قورت داده و یک لیوان آب هم رویش خوردند....؛
خدا به همه ما عزت نفس و قطع طمع و حسن رفتار و عمل به تکلیف شرعی عطا فرمایند....!
شبتان آرام و برقرار باد...
مراقب خودتون و عزیزانتون باشید.
🍃🌺🌸🌻❤🌻🌸🌺🍃