بندر عباس یک جلسه بود برای ثبت نام و اعزام نیرو به جبهه های مقاومت! جلسه دیر وقت تمام شد و قرار شد که حاج قاسم سلیمانی شب را بمانند! خانه ما شد پر از نور حضور حاج قاسم‌. چون دیر وقت بود،من یک پذیرایی مختصری کردم و بعد هم رخت خواب آوردم تا سردار بخوابد. حاج قاسم نگاهی به تشک و پتو کردند. سری تکان داده و گفتند: -اینا چیه! یعنی من روی تشک و پتوی گرم و نرم بخوابم؟ شما اینا رو جمع کنید.من روی زمین می خوابم.همین بالش کافیه! اتاقی پر از وسایل راحتی! خانه ای پر از امکانات رفاهی؟ حاج قاسم اگر دل ها را تسخیر کرد چون خودش،راحتی اش،امکاناتش و لذتش،اولویتش نبود! جانش برای خدا! توانش برای خدا! دارایی اش در راه خدا...