پدرشہید:
«وقتی بابڪ
می خواست بره سوریہ من گفتم که بابڪ دیگه بر نمی گرده
بابک شهید میشه...🕊🥀
او می گوید: موقع خداحافظے نای بلند شدن نداشتم..
منو و بابڪ با چشم هایمان از همدیگر خداحافظے ڪردیم ومن از پشت سر پسرم را یڪ دل سیر نگاه ڪردم...👀🚶♂
خواهرش می گوید: وقتے
بابڪ سوار ماشین شد و رفت من و مادرم خیلے گریہ می کردیم ڪہ دیدیم بابڪ برگشت و گفت: خواهش می کنم گریہ نکنید این جورے اشک ها تون همیشہ جلوے چشمامہ..
بابڪسہ بار و رفت و برگشت و دفعہ چهارم ما رو خنداند
و رفت»🍃
♡
♡