محسن حججی وقتی جنگ آغاز می‌شود مجروح و بیهوش می‌شود وقتی می‌بیند هنوز از ارتش شیعیان یکی زخمی ولی زنده است او را به اسارت می‌گیرند محسن به هوش میاد و به مجبور وارد ماشین آنها می‌شود نقل است وقتی محسن سوار ماشین می‌شود یک نفر سمت چپ و یک نفر سمت راستش تا خود مقرشون با تفنگ و آرنج و مشت و لگد به محسن ضربه می‌زدند😭 وقتی به مقر رسیدند دو روز محسن اسیر آنها بود که نه حتی آبی و نه غذایی خورد...😔 در حین این دو روز انواع شکنجه‌ها را تحمل می‌کرد او چندین بار بالای دار می‌رود ولی لحظه جون دادن آن را رها می‌کنند بعد از دو روز با لبای خشک و تشنه سر او را می‌برند و او را به شهادت می‌رسانند😭🌱