ابن عباس گفت : نشنیدی بعد از رسول خدا یک سال نگذشته بود که زلزله ای بر مدینه آمد که همه ی مردم از شدت وحشت از خانه به در شده بودند و علی در میانشان حاضر شد و خواند این آیه را و پایش را بر زمین کوبید و فرمود:
زمین ! ابوتراب بر تو امر می کند آرام گیر!
معاویه که از غضب بر خود می پیچید گفت:ابن عباس راحت بگو تا قرآن باشد، علی هم خواهد بود...
📚بحار الانوار ج ۴۴ ص 125
♤طناب بزرگ و ته کوچک سوزن♤
عاشقان تشنه امام زمان ، هرمتنی وهر کلیپی و لینکی و....توگروه های مهدویت ارسال نکنید اول بادقت وحواس جمع مطالعه کنید اگرموثرو مفید واثرگذار برای برای بالا بردن سطح اطلاعات اعضای گروه ومارا به خدا وامام زمان وظهور نزدیک میکند ارسال کنیدواگر متنی ، کلیپی و....مخرب و تبلیغ فرهنگ مبتذل غرب وانحرافی دینی ومذهبی واخلاقی و....بود سریع به من اطلاع بدید بررسی و....هم مطالب وکلیپ و....حتی ارسال کنند ، پیگیری و حذف کنم
ما برای وصل کردن آمدیم
نه برای فصل کردن آمدیم
ما تشکیل گروه ها واومدیم توگروه ها قدمی برای ظهور امام زمان برداریم تا بتوانیم به یاری خدا سفیرهدایت ظهور وزمینه سازی ظهور فراهم کنیم ، نه اینکه باعث عقب افتادن ظهورو جامعه تربیت مبتذل غربی کنیم
وفردی به نام سید حسینی ، کلیپش توگروه ها ارسال نکنید ، توپی وی پیام دادن وامثال این تو فضای مجازی پراکنده اند
خودت وخانواده ات امام زمانی باشید
فرو کردن حرف حساب توی مغز یه آدم فاقدِ شعور و یا کسی که خودش رو به بیشعوری زده یا منافعش در نفهمیدن است
یه چیزی تو همین مایههاست...
فردی به ظاهر انقلابی اما در باطن منافق ، دشمن امام زمان عجل الله با نام کاربری علمدار ولایت در واقع علمدار شیطان
چرا علمدار شیطان ؟
چون فقط شیطان از زمینه سازی ظهور اینهمه واهمه دارد
مدتی هست که این فرد منافق و ضد انقلاب در فضای مجازی دروغهایی را بر علیه نیروهای انقلابی ، امام زمانی ارسال کرده و تخریب مینماید و دلیل تخریب خود را تماس با مرکز مهدویت میداند
از آن عجیب تر اینکه وقتی تماس با مرکز مهدویت گرفته میشود و دروغهای ایشان رو میشود باز به شایعات و تهمت های خود ادامه میدهد
بزرگواران در فضای مجازی مقداری تفکر ، تدبر لازم است که منافقین را بشناسیم زیرا خیلی زیرکانه عکس پروفایل و نام کاربری ها را مذهبی ، انقلابی قرار میدهند
چند وقت پیش از تهران سوار اتوبوس شدیم که برویم اهواز...
پیرزنی محجوب و مهربون و در عین حال شکسته سیما ؛ پشت سر راننده نشسته بود...!
اول جاده قم ؛ پیرزن به راننده گُفت : پسرم وقتی رسیدی بروجرد خبرم کن...!
راننده هم با احترام و تکریم گُفت باشه مادرجان. روی چشمم...؛!
خلاصه اتوبوس حرکت کرد و ما رسیدیم قم ، پیرزنه از راننده پرسید : مادرجان هنوز نرسیدیم بروجرد...!؟
راننده گفت نه مادرجان. نگران نباش حواسم هست. رسیدیم خبرت میکنم...!
نزدیکی های اراک پیرزنه دوباره پرسید: مادرجان هنوز نرسیدیم؟
راننده گفت: نه مادرجان. حدود یه ساعت دیگه می رسیم...!
خلاصه نرسیده به بروجرد ؛ پیرزن بیچاره رو خواب برد...!
از اون طرف راننده بیچاره هم یادش رفت که بروجرد رسید ؛ باید پیرزنه رو بیدارش کنه...؛!
القصه ؛ رسیدیم نزدیکی خرم آباد
که پیرزن از خواب بیدار شد گفت مادرجان ؛ هنوز نرسیدیم بروجرد...!؟
راننده بیچاره گفت: وای خدای من. چرا مادر .رسیدیم خیلی هم از بروجرد رد شدیم...!
پیرزن بنا کرد به جیغ و داد و کولی بازی طوری که همه مسافران به ستوه اومدن...!!!
راننده بیچاره هم اولین دوربرگردون که رسیدیم ؛ دور زد سمت بروجرد و برگشت...!
از بس پیرزن زبون به دهن نمیگرفت وُ دایم نِفرین میکرد مسافران هم هیچی نگفتن، خلاصه رسیدیم بروجرد...!!!
اول بروجرد راننده دور زد و به پیرزنه گفت : ننه رسیدیم بروجرد با احتیاط پیاده شو برو به امید خدا...!!!
پیرزن گفت: ننه من برای چی پیاده بشم !!!
کی گفته میخام اینجا پیاده بشم؟!!
من میخام برم اندیمشک...
راننده گفت خودت گفتی رسیدیم بروجرد بهت بگم و حالامکه بروجرد را رد کردیم چه غربتی بازی درآوردی که چرا پیادت نکردم...
پیرزنه عینکش جابجا کرد و گفت ببین مادرجان من اومده بودم تهران دکتر...!
دکتر تو تهران بهم گفته هر وقت رسیدی بروجرد قرصات بخور حالا بیزحمت یه لیوان اَب بده تا قرصامو بخورم ....
آقا مسافرا را بگی از خنده روده بر شدند...
راننده را بگو داشت از تعجب دیوونه میشد کممونده بود فرمونماشین با دندوناش بکنه...
با غیر بگو: ثوابْ در دستِ علیست
دنیاست سراب و آبْ در دستِ علیست
چرخاندنِ ذوالفقار در جای خودش
چرخاندنِ آفتابْ در دستِ علیست
چون صبح الست، عهد دیرینه گرفت
قرآن مجسم به روی سینه گرفت
فرمود: علی از من و، من از علیام
آیینه به روی دست آیینه گرفت