زیر باران دوشنبه بعد از ظهر اتفاقی مقابلم رخ داد وسط کوچه ناگهان دیدم ، زن همسایه بر زمین افتاد ...! سیب‌ها روی خاک غلطیدند چادرش در میان گرد و غبار قبلا این صحنه را … نمی‌دانم در من انگار می‌شود تکرار آه سردی کشید ، حس کردم کوچه آتش گرفت از این آه و سراسیمه گریه در گریه پسر کوچکش رسید از راه گفت : آرام باش ! چیزی نیست به گمانم فقط کمی کمرم … دست من را بگیر ، گریه نکن مرد گریه نمی‌کند پسرم چادرش را تکاند ، با سختی یا علی گفت و از زمین پا شد پیش چشمان بی‌تفاوت ما ناله‌هایش فقط تماشا شد صبح فردا به مادرم گفتم گوش کن ! این صدای روضهٔ کیست ؟! طرف کوچه رفتم و دیدم در و دیوار خانه‌ای مشکی‌است با خودم فکر می‌کنم حالا کوچـهٔ ما چقدر تاریک است گریه ، مادر ، دوشنبه ، در ، کوچه راستی ! نزدیک است … سید حمیدرضا برقعی- کوچه تاریک ╭═━⊰🍃🖤🖤🍃⊱━═╮      🆔 @tanz_grum