🔸زندگینامه حضرت 🔸قسمت هفتم 🍃پس از ناامید شدن نمرود از یافتن خداوند در آسمان، فرشته‌ای به صورت انسان نزد نمرود آمد، او را نصیحت و به یکتاپرستی دعوت کرد. فرشته به او گفت: ...ای بنده ضعیف با خدای یکتا ستیز مکن و از خدا بترس؛ فرمانروایی و سپاه او از پادشاهی و سپاه تو بیشتر است اگر بخواهد، تو را به ضعیف‌ترین مخلوقاتش هلاک خواهد کرد. 🍃نمرود پادشاهی غیر از خودش را انکار کرد و سپاه خدا را به جنگ طلبید. فرشته به او سه روز فرصت داد تا سپاه خود را جمع کند. پس از سه روز به فرمان خدا پشه‌ها آمدند، سپاه نمرود را نیش زدند و به دنبال آن همه سپاهیان فرار کردند. پس از مدتی همان فرشته شکست سپاه نمرود را یادآور شد و دوباره ایمان به خدا را به او توصیه کرد و او را به هلاک شدن تهدید کرد. 🍃نمرود این بار نیز قبول نکرد. خداوند پشه‌ای را مأمور کرد. آن پشه از راه بینی وارد سر نمرود شد و شروع به خوردن مغز سرش کرد. شدت درد سر نمرود تا آنجا بود که برای آرام کردن درد او بر سرش می‌کوبیدند تا پشه اندکی آرام بگیرد. پس از آن هر کس که نزد نمرود می‌آمد برای احترام بیشتر به جای بوسیدن دست او چکشی گرفته و چندین بار بر سر او می‌کوبید. این وضعیت تا ۴۰ سال ادامه داشت و پس از آن نمرود از دنیا رفت....