💠 خاطره ایی از پسر برای پدر وقتی زمان خدمت سربازی فرا رسید ... (خب ایشان هم جبهه داشتن و هم چند مرحله مجروحیت و ۳ مرحله هم شیمیایی داشتند که می توانستند تبدیل به جانبازی کنند و حتی با جبهه ایشان میشد بنده و اخوی هم که به خدمت رفتند هر دو معاف شویم که حاج اصغر حتی برای پرونده خدمتی خودشان هم اصلا اقدامی انجام نداده بودند و سابقه جبهه ایشان اصلا ثبت نشده بود) و حتی جبهه ایشان تا همین دوسال اخیر در پرونده صفر روز بود... خود بنده دنبال کردم و مقداریش را به ثبت رساندم ... زمان خدمت بنده از حاجی خواستم من رو معاف کنند که گفتند باید بروی خدمت گفتم لااقل سپاه بیفتم گفتند نه یا ارتش برو یا نیرو انتظامی ... و بعد بنده از طریق یکی از دوستان اقدام برای خدمت کردم و برای خدمت در سپاه معاونت لجستیک در تهران قرار گرفتم . روزی با یه شخصی که منزلشان سمت پادگان ما بود آشنا شدم که خدمتشان در پادگان محل خدمت حاج اصغر بود ..گفتم با این بنده خدا جابجایی کنم هم من به منزل نزدیک شوم هم اون بنده خدا به خانه اش. با جناب آقای طاهری که در پادگان حاجی اینا بود صحبت کردم قرار شد من بیام ولی حاج اصغر متوجه این موضوع نشه بعد پیش خودم گفتم حتما یا خودشون متوجه میشن یا همکارانشون بهشون اطلاع میدن... یه روز قبل از اقدام نهایی برای جابجایی به ایشان موضوع رو گفتم. حاج اصغر گفت: خیلی خوبه تو پادگان ببینمت همون روز میفرستمت سیستان بلوچستان! این شد که بنده خیلی خوشحال ادامه خدمتم رو در همان لجستیک انجام دادم... | عضوشوید 👇 🆔 @hajasghar313