در کوچه خلوت، با موهای پریشان و اشکی که مثل آبشار می ریخت و هق هق .... توجهم را جلب کرد. گفتم: چی شده خانم چرا پریشانید؟ دامادش به دخترش بی اعتنایی کرده بود و در آستانه طلاق.... راهنمایی اش کردم کمی آرام شد. صدای الله اکبر مسجد مرابه سمت مسجد کشاند. داشتم می رفتم باز صدای گریه اش بلند شد.‌ برگشتم گفتم دیگه چه مساله پیش آمده؟ گفت: من مبتلا به فحشا شده ام. دیشب بعد از افطار رفتم اتاق و امام زمان را صدا زدم.... یابن الحسن! کمک کن از این وضعیت بیام بیرون... پرسید: آیا خدا گناهانم را می بخشاید؟ گفتم: باز آ بازآ بازآ هر آنکه هستی باز آ گر کافر و گبر و بت پرستی بازآ این درگه ما درگه نومیدی نیست صد بار اگر توبه شکستی باز آ ✍ محمد علی فتحی 👇 🆔 @hajfathi_ir