یه گپ و گفت صمیمانه با فرمانده داشتیم ازمشکلات و فعالیتها گفتیم .... فرمانده ازم پرسید :( شده خسته شی؟! خستگی راه اذیتت نمیکنه؟!) یهو ذهنم رفت سمت این نوشته که شب قبل خونده بودم 👇 تشنگے همہ را هلاک کرده جز کہ الان در گوشه‌اے از کانال آرام خوابیده‌اند... ⭕️قسمتے از دست نوشتہ‌ے یکے از شهداے بود به خودم اومدم دوباره فرمانده پرسید و من با کلی شرمندگی گفتم :( کار اگر برای خدا باشه خستگی نداره) من گفتم که سوال بی جواب نمونه اما .... خستگی اونها کجا و خستگی ما کجا ..... حوزه مقاومت کوثر فامنین