خاطرات و خصوصیات اخلاقی شهید مغفوری به نقل از همسر بزرگوارشان: یادم هست یک شب نزدیک ساعت دو بعد از نیمه شب آمد. گفتم:شام می خوری؟ گفت:آنقدر خسته ام که نمی توانم چیزی بخورم، اگر هم بخوابم برای نماز بیدار نمی شوم. گفتم: ناراحت نباش هر ساعتی که بخواهید بیدارتان می کنم. گفت: من یک ساعت می خوابم. بی آنکه بیدارش کنم از جا بلند شد. وقتی دید مشغول کارهای منزل هستم، تبسمی کرد و گفت که به فکر کارهای دنیا نباش. خلاصه رفت وضو گرفت و تا نزدیک اذان صبح که من از خواب بیدار شدم دعا می کرد و اشک می ریخت. گاهی اوقات می گفتم: فلانی فلان چیز را گفته یا این کار را کرده. می گفت: این قدر جوش دنیا را نزن. اگر کارهای واجبت ترک شد ناراحت باش. حرف و کار دنیا همیشه هست. شهید مغفوری به ما توصیه می کرد که خوب نگاه کنیم و ببینیم چه اعمالی جز واجبات و مستحبات موجب رضای خداست که هر چه موجب رضای خدا باشد برای خلق هم خوب است. وقتی خبر اسارت برادرم را به ما دادند، ایشان گفت: رضای خدا در این بوده و نباید از خود ضعف نشان دهیم، امروز دشمن ممکن است دست به هر کاری بزند ما باید با ایمان و مقاومت توطئه او را خنثی کنیم. برای همه احترام قائل می شد مخصوصا برای پدر و مادرش. هر وقت به خانه پدری او می رفتیم دست پدر و مادرش را می بوسید و از موقع ورود به خانه تا داخل منزل به خودش اجازه نمی داد که جلوتر از پدر و مادرش حرکت کند.خدا می داند او چقدر آگاه و محترم بود. من تا آنجا که یاد دارم هیچ وقت ندیدم ایشان کنار سفره ای که پدر ومادرش نشسته اند دستش را زود تر ازآنها به سر سفره برده باشد.   @hamafzaeieshohadae