فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم ادامه داستان دیروز👇 قارون هم در پاسخ به مردم ناراضی، می گفت : این ثروت را با دانش خودم بدست آوردم و کسی حق اظهار نظر را ندارد.🤫🤨 یک روز قارون زیبا ترین لباس خود را پوشید و در موکبی زیبا سوار شد و در شهرشان به راه افتاد تا جاه و جلال خود را به بنی اسراییل نشان بده.🎠💂‍♀ مردم با دیدن او حسرت خوردند و گفتند کاش ما هم مثل او ثروت و مقامی داشتیم.🙁😧 اما بزرگان قوم، مردم را به تقوا دعوت کردند و گفتند ثروتی که باعث غرور و سرکشی آدم بشه، بی ارزش است.❌ در همان زمان بود که از طرف خداوند متعال به حضرت موسی ع وحی شد که مردم باید زکات مال شان را بدهند. و حضرت هم این موضوع را به اطلاع مردمش رساند. قارون با شنیدن این موضوع، عصبانی شد و حاضر نشد زکات بده و به حضرت گفت: تو این نقشه را کشیدی تا بتوانی پول های مرا از من بگیری😑 حضرت هم تلاش کرد قانعش کنه و بهش گفت زکات از ثروتش کم نمی کنه و در عوض به مالش برکت می ده. ولی قارون گوشش به این حرف ها بدهکار نبود. قارون برای خلاص شدن از دست حضرت موسی، با عده ای از مخالفان او همدست شد و نقشه پلیدی برای او کشید.😈 آنها از یک زن بدنام خواستند در ازای گرفتن طلا و جواهر ...😱 ادامه دارد... 🎙 قاری: سلمان اصل غوابش 📖 | سوره مبارکه قصص/۷۸,۷۹ 🎶 | @hamdelanqoran🌸✨🌸✨ کانال همدلان قرآن✨🌸✨🌸 برای دسترسی سریعتر به سوالات قرآنی روزانه، به کانال ویژه سوالات کانال همدلان قرآن بپیوندید👇👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3151167949C7f4094beff 🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨ ✨✨✨✨✨✨✨✨