روز دوم عید امسال از تهران با شوهرم رفتیم روستا سمت رشت خونه پسر خاله اش عید دیدنی و قرار شد شب همونجا بخوابیم. موقع خواب شوهرم و پسر خاله اش گفتن ما میریم بالا پشت بوم و شما خانوما توو خونه راحت باشید.
ساعت های دو شب همه خواب بودنو برا اینکه نور گوشیم کسیو اذیت نکنه رفته بودم زیر پتو و تو عالم خودم بودم که یه مرتبه دیدم یکی آروم داره از پایین پاهام پتو رو کنار میزنه تا اومدم به خودم بیام که یه مرتبه...😱😳👇🔥
http://eitaa.com/joinchat/1944649754C4486e88833اشتباهی که باعث نابودی زندگیم شد😭💔