(۱۲)
📄 سعدی | غزل ۳۴:
دل هر که صید کردی نکشد سر از کمندت
نه دگر امید دارد که رها شود ز بندت
به خدا که پرده از روی چو آتشت برافکن
که به اتفاق بینی دل عالمی سپندت
نه چمن شکوفهای رست چو روی دلستانت
نه صبا صنوبری یافت چو قامت بلندت
گرت آرزوی آنست که خون خلق ریزی
چه کند که شیر گردن ننهد چو گوسفندت
تو امیر ملک حسنی به حقیقت ای دریغا
اگر التفات بودی به فقیر مستمندت
نه تو را بگفتم ای دل که سر وفا ندارد؟
به طمع ز دست رفتی و به پای درفکندت
تو نه مرد عشق بودی خود از این حساب سعدی
که نه قوت گریزست و نه طاقت گزندت
📄سعدی | غزل ۱۸۸:
به حدیث در نیایی که لبت شکر نریزد
نچمی که شاخ طوبی به ستیزه بر نریزد
هوس تو هیچ طبعی نپزد که سر نبازد
ز پی تو هیچ مرغی نپرد که پر نریزد
دلم از غمت زمانی نتواند ار ننالد
مژه یک دم آب حسرت نشکیبد ار نریزد
که نه من ز دست خوبان نبرم به عاقبت جان
تو مرا بکش که خونم ز تو خوبتر نریزد
درر است لفظ سعدی ز فراز بحر معنی
چه کند به دامنی در که به دوست بر نریزد
#حامد_زمانی
📌تاریخ تفأل: ۱۴۰۲/۱۱/۲۱
•┈┈┅┅┅┅┅┅•┅┅┅┅┅┅┈┈•
〘🎙⊰🇮🇷❤️⊱🎙|
@HAMED_ZAMANI_IR 〙