رضا بچه همشهری ماست. سال ۶۱ تو عملیات رمضان مفقودالاثر شد. سال ۸۳ خبر آوردند که دیگه منتظر نباشید. اثری از رضا نیست و شهید جاویدالاثر است. براش مراسم گرفتند و تو گلزار شریف‌آباد سنگ قبر گذاشتند. چیزی نگذشت که پدر شهید دق کرد و از دنیا رفت. مادر شهید اما همچنان منتظر است. حالا چهل سال گذشته و مادر همچنان منتظره. برای پیرزن دیگه هیچ حس و حالی نمونده. فقط انتظار و تمام. امروز تو آخرین روز پاییز اردکان، تابوت شهید گمنامی رو بردند خونه پسرش. تابوت رو گذاشتند کنار بستر مادر. عکس‌های رضا رو هم گذاشتند بالای سرشون. عکسی که از این لحظه گرفتند رو ببینید. مادر، رضا، شهید گمنام! امشب، شب یلداست و معمولا همه مهمون مادراشون هستند. امروز هم رضا برای مادرش هدیه آورد. اگر خواستید این حس را بهتر بفهمید شاید فیلم شیار ۱۴۳ رو ببینید یه کم، یه کم حس کنید. اگر می‌تونستم این عکس را برای همه مردم ایران نشون میدادم و میگفتم شما یه جمله بگید و بنویسید. خودم فقط یه جمله می‌نویسم: «مادر، عشق، پسر!» همین؛ تمام!