هدایت شده از روایت سعید
..💚🖤 •بانی جنگ جمل داشت تماشا می‌ڪرد• •تیغ در دستِ حسن، حلِّ معما می‌ڪرد• •رجزِ حــیدری اش بود ڪه غوغا می‌کرد• •روی لب‌های علی خنده شڪوفا می‌کرد• •ناگهان از وسطِ معرڪه این صــوت آمد• •ســـر بدزدید ، حسن نه ،ملڪ الموت آمد• @mavajj