ابوسعید ابوالخیر به راهی میرفت دو کودک دید یکی فقیر و دیگری غنی! کودک فقیر نان خشک با آب میخورد و کودک غنی نان و حلوا، طفل فقیر آن دیگر را گفت: از نان و حلوایت به من ده! او جواب داد: سگ شو تا تو را نان و حلوا دهم. پسرک خم شد، چون سگان پارس کرد و آن دیگر او را نان و حلوا داد؛ ابو سعید بسیار گریست. از او علت گريه را پرسيدند،پاسخ داد: اگر آدمي به نان خود قانع باشد هيچگاه سگ نمي‌شود! حکایتی از ابوسعید ابوالخیر ³¹³┄┅•═༅☫ ربنـا آتنـا شـهـادت ☫༅═•‏┅³¹³ https://eitaa.com/hamid_roshanaei_313