🩸 🇮🇷فرماندۀ گردان پیاده لشکر 8 نجف‌ اشرف وسط عملیات بودیم و زیر رگبار دشمن ، دیدم دارد کفش‌هایش را درمی‌آورد . گفتم : چی کار می‌کنی ؟ جواب داد : ظهر شده، باید نماز خواند . گفتم : تو این وضعیت در آوردن کفش ضرورت نداره . لبخندی زد و گفت : هرگز با کفش نماز نخواندم ، این بار هم نمی‌خوانم . وضویش را گرفت و با هم به نماز ایستادیم ، ناگهان خمپاره‌ای کنارمان خورد . از هوش رفتم . به هوش که آمدم، دیدم آن طرف‌تر از من، با همان لبخند همیشگی روی لبش ، پابرهنه به دیدار معشوق شتافته . 🎙راوی : 🌷 🕊 𖥫𖣂🅹🅾🅸🅽🅸🅽𖣂𖥫 ³¹³┄┅•═༅☫ ربنـا آتنـا شـهـادت ☫༅═•‏┄┅³¹³ https://eitaa.com/hamid_roshanaei_313