▣⃢ در دفتر فرماندهی سر و صدا به حدی رسید که فرمانده سپاه منطقه هفت از اتاقش بیرون آمد و جویای قضیه شد . مسئول دفتر گفت : " این سرباز تازه از مرخصی برگشته ولی دوباره تقاضای مرخصی داره ". فرمانده گفت : " خب ،...! پسر جان تو تازه از مرخصی آمدی نمیشه دوباره بری ". یک دفعه سرباز جلو آمد و سیلی محکمی نثار شهید بروجردی کرد . در کمال تعجب دیدم شهید بروجردی خندید و آن طرف صورتش را برد جلو و گفت : " دست سنگینی داری پسر ،...! یکی هم این طرف بزن تا میزان بشه ". بعد هم او را برد داخل اتاق ، صورتش را بوسید و گفت : "ببخشید ،... نمی دانستم این قدر ضروری است ، می گم سه روز برات مرخصی بنویسند ". سرباز خشکش زده بود و وقتی مسئول دفتر خواست مرخصیش را با کارگزینی هماهنگ کند گوشی را از دستش گرفت و گفت :" برای کی می خوای مرخصی بنویسی ؟برای من ؟نمی خواد ،... من لیاقتش را ندارم ". بعد هم با گریه بیرون رفت ،... بعدها شنیدم آن سرباز راننده و محافظ شهید بروجردی شده ؛یازده ماه بعد هم به شهادت رسید . آخرش هم به مرخصی نرفت . 🌷 ( مسیح کردستان )🕊 🌹 روحــشــون شــاد و یــادشــون گــرامــیــ با ذکر صلوات 🌾 ➳🅹🅾🅸🅽🅸🅽⚘ ³¹³┄┅•═༅☫ ربنـا آتنـا شـهـادت ☫༅═•‏┄┅³¹³ https://eitaa.com/hamid_roshanaei_313