🔸روایت ماجرای جالب گفت‌وگوی شهید با تکفیری‌ها 🔹یکی از بی‌سیم‌های تکفیری‌ها افتاد دست ما. سریع بی‌سیم را برداشتم . می‌خواستم بد و بیراه بگم عمار ( شهید محمدخانی ) آمد و گفت که دشمن را عصبانی نکن ،... گفتم پس چی بگم به اینا ،...؟! 🌹 گفت : « بگو اگه شما مسلمونید ، ما هم مسلمونیم . این گلوله‌هایی که شما به سمت ما می زنید باید وسط اسرائیل فرود میومد ،...» ؟،... سؤال کردند شما کی هستید و چرا با ما می‌جنگید ،...؟ 🌹 گفت : « به اون‌ها بگو ما همون‌هایی هستیم که صهیونیست‌ها رو از لبنان بیرون کردیم . ما همون هایی هستیم که آمریکایی ها رو از عراق بیرون کردیم. ما لشکری هستیم از لشکر رسول الله ( ص ) . هدف نهایی ما مبارزه با صهیونیست‌ها و آزادی قبله اول مسلمون ها ، مسجدالاقصی است ،... بحث و جدل ما ادامه پیدا کرد تا وقت اذان ،... ✨بعد از ظهر همان روز ۱۲ نفر از تکفیری‌ها تسلیم ما شدند . می‌گفتند « از شما در ذهن ما یک کافر ساخته اند .» تولد : ٩ تیر ۱٣۶۴ شهادت : ۱۶ آبان ۱٣٩۴ محل شهادت : سوریه_حلب مزار شهید : بهشت زهرا_قطعه ۵٣ 🌷 🌹 روحــشــون شــاد و یــادشــون گــرامــیــ با ذکر صلوات 🌾 ➡️🇯‌🇴‌🇮‌🇳⤵️ ³¹³┄┅•═༅☫ ربنـا آتنـا شـهـادت ☫༅═•‏┄┅³¹³ https://eitaa.com/hamid_roshanaei_313