روزهای آخر بيشتر كتاب «ارشاد» شيخ مفيد را میخواند .به صفحات مقتل كه میرسید، هایهای گريه میكرد.
هرچه گفتند: «تو هم بيا بريم ديدن امام»
گفت: « نه، بيام برم به امام بگم جنگ چی؟
چی كار كرديم؟
شما بريد،من خودم تنها میرم شناسايی»
گلوله توپ كه خورد زمين، حسن دستی به صورتش كشيد. دو ساعتی كه زنده بود،
دائم ذكر میگفت.
فكر نمیكردم كه ديگر اين صدا را نشنوم.
از کتاب "یادگاران ۴"
شهید
#حسن_باقری
📡
☫☫☫☫☫☫☫☟☟☟☟☟☫☫☫☫☫☫☫
https://eitaa.com/hamid_roshanaei_313