بچه‌ها رفتن سردخونه بیمارستان عراق تحویلش بگیرن میگفتن سر زخمی، صورت کبود ،یه پیرهن لبیک یاحسین و یه شلوار ساده و پای برهنه دنبال کارای قافله‌ بود این روزا،دنبال کار اربابش حمید درویشو همه میشناختن یه نوکر چی میخواد دیگه از اربابش جز نوکری؟!