📝مشارکت علیه مشارکت ✍️محمدمهدی میرزایی‌پور کاهش مشارکت در انتخابات حاضر را نمی‌توان به سادگی به عملکرد نهادهای مسئول انتخابات نسبت داد؛ باید این اتفاق را ضمن روندِ دامنه‌داری نگریست که طی آن اساس مشارکت توسط خود جریان‌های سیاسی در طی سال‌ها تضعیف شده است. در حقیقت موضوع مشارکت در سطوح مختلفی قابل بررسی است؛ برای بررسی وضع مشارکت در انتخابات نیاز داریم تا مشارکت در معنای اصیل آن یعنی وضع شراکت دولت و مردم در سرنوشت یکدیگر را بررسی کنیم. چه بسا افراد و جریان‌هایی که نسبت به کاهش مشارکت نگرانی حقیقی دارند اما خودشان از شریکان اوضاع هستند. نمی‌توان با اراده و تصمیمی یکباره در برابر روند کنونی فرسودگی مشارکت ایستاد. حتی دولت آینده که امیدوار است با کارآمدی‌اش مشارکت عمومی را افزایش دهد ممکن است در انتهای دوره‌ی خود از مجموع تلاش‌هایش نتیجه عکس بگیرد. درست آن است که در بحبوحه‌ی نگرانی‌ها برای تعداد آراء بپرسیم مشارکت چیست و چگونه به اینجا رسیده‌ایم. مقدم بر هر هدف سیاسی طرحی است که از نحوه رابطه دولت و مردم در تعیین آن هدف نهفته است. طرح‌های مختلف اقتضاء اهداف متفاوتی دارند؛ مدت‌هاست دولت‌ها تمایل دارند گونه‌ی خاصی از اهداف را برای حرکت‌شان تعیین کنند. این اهداف باید بتواند مجموعه انتظارات مردم از دولت را به سلسله‌ای از خواسته‌های محدود و معین تبدیل کند؛ مردم نباید بتوانند خودِ دولت را از دولت بخواهند، بلکه همواره فقط حق دارند فعالیت‌های دولت را بخواهند؛ فعالیت‌هایی که منافع آن‌ها را تأمین می‌کند و زندگی شخصی‌شان را سامان می‌دهد. دولت خواست مردم را برآورده می‌کند تا از بار رابطه با مردم شانه خالی کند. ممکن است اهداف دولت در زمینه سیاست، اقتصاد یا اجتماع اهدافی عرفاً ضروری باشند، اما آنچه واقعاً دنبال می‌شود تعیین محدوده انتظارات مردم از دولت باشد. مردم هم گرایشی به پذیرش این پیشنهاد دارند؛ علاقه‌ای ابتدایی به پذیرش مسئولیت یک قضاوتِ راستین درباره دولت ندارند و به سوی پیشنهادی که این وظیفه را از دوش آن‌ها بردارد تمایل پیدا می‌کنند. تاریخ سیاسی پس از جنگ حکایت دولت‌هایی است که حاضر شدند فعالیت‌های انبوه و به لحاظ آماری بزرگی انجام دهند تا مدعی شوند هر انتظاری که از یک دولت موفق می‌توان داشت را برآورده‌اند. معمار و چهره نمادین این طرح سیاسی هاشمی رفسنجانی است و دولت‌های پس از او هر یک خوانشی از طرح او بوده‌اند، هرچند گاه با شخص او دچار تعارض شدند. این روند فرم سیاسی ما را تغییر داده تا آنجا که رفته رفته مردمی بوجود آمده‌اند که هرچند شاید رأی هم بدهند اما لزوماً تعهدی به کلیتِ سیاست و دولت در کشور ندارند. این شیوه سیاسی زائیده و ابتکار هاشمی بود که از سال 88 به این سو رسماً آن را متولد کرد. حتی دولت‌هایی از این روند برآمدند که در فرایند سیاسی حاضر می‌شوند ولی فرصتی برای مشارکت نمی‌سازند، بلکه آن را علناً به مصرف اهداف شخصی و گروهی می‌رسانند؛ هرگاه هم که چرخ به سود آن‌ها نچرخید به سهولت از زیر بار مسئولیت عمومی خویش کنار می‌کشند. حال آنکه همگی این دولت‌ها اتفاقاً مدعی «مشارکت» هم بوده‌اند. این اتفاق البته مخصوص سیاست ایران نیست، بلکه سازگار با طرح دامنه‌دار تضعیف جایگاه دولت به عنوان نقطه مرجع مشارکت در سیاست معاصر جهان است. ادامه در 👇