ایران من سلام. می‌دانم که من را می شناسی، من یکی از بانوان همین سرزمین هستم. پر از خوشبختی و احساس عشق. وقتی وارد دانشگاه شدم، ۱۸ ساله بودم. اولویت اولم رشته ی برق بود، رشته ی برق دانشگاه صنعتی قبول شدم. توانستم در خاک تو بدون کمترین هزینه ای درس بخوانم، البته نه فقط درس. در زیر سایه ی سه رنگت تلاش کردم برای حفظ قرآن، ورزش کردن و باز هم قد کشیدن زیر سایه ات. سال سوم بودم که خیز برداشتم برای یک انتخاب بزرگ، من در خاک تو انتخاب های زیادی کرده بودم که مایه ی افتخارم بود، من ازدواج کردم. همسرم ساکن تهران بود. گاهی پیش می آمد برای دیدارش راهی شوم. به یاد دارم شبی برفیی را که من تنها بانوی اتوبوس اصفهان- تهران بودم، تو شاهد احساس امنیت و آرامشم بودی. بعد از فارغ التحصیلی دانشگاه امیر کبیر را انتخاب کردم برای ادامه تحصیل. تو تمام قد در کنارم بودی که هم حس زیبای همسری را تجربه کنم و هم در دانشگاه در امنیت کامل درس بخوانم. یکی از بزرگترین اتفاق های خوب زندگی ام در سال ۹۲ رقم خورد، سفر کربلا همراه هفتاد هشتاد تا دختر دانشجوی دیگر، پیاده روی نجف تا کربلا. زمانی بود که هنوز نمی دانستیم چنین مراسمی هست‌. باورم نمی‌شد بتوانم سه روزه این مسیر را با پای پیاده بروم، اما توانستم، من در سایه ی تو قدرتمند شده بودم. حتی وقتی در خاک تو نبودیم همین که نگاه تو سمت ما بود قوت داشتیم، همین که اسمت روی ما بود. ما دخترها در امنیت و آرامش در مسیر طولانی با هم همسفر شدیم و رفاقت های ماندگاری را تجربه کردیم. و سپس مقطع دکتری را انتخاب کردم زیر سایه ات، توی خاکت. به راحتی در مصاحبه دانشگاه پذیرفته شدم. دانشگاه شریف برای من یک دانشگاه بسیار دوست داشتنی است در آغوش تو. با انسانها و اساتیدی من را آشنا کردی که هیچ کجای عالم ندیده بودم از مهربانی، پاکی و صفا. وقتی قاب عکس روی دیوار اتاق دکتر مطهری را دیدم، دوباره و هزار باره به تو به خاکی که در آن به دنیا آمده بودم افتخار کردم، قاب عکس حرم امام حسین علیه السلام یعنی رد و نشان یعنی اصل و ریشه. چطور این همه انسان با وجود در خودت جای داده ای؟ قبل از امتحان جامع صاحب فرزندی شدم، در خاک تو. مادری کردن را چشیدم، عشق ورزیدن را، مثل تو. با پسر یک ماه ام در دفاع پروپزال حاضر شدم. من مادری کردن را از تو آموختم، من آغوش تو را چشیده بودم، گرمای دستانت را احساس کرده بودم همه عمر. بعد از سه سال این بار دختری از سرزمین تو بر دامن من نشست. نزدیک دفاع دکتری بود و من چقدر زیبا در دامن تو همسری کردن، مادری کردن و علم آموختن را تجربه کردم. تو به تمام انتخاب هایم احترام گذاشتی زیر سایه ی تو سال های متوالی پای پیاده به کربلا راهی شدم روز دفاع، دکتر مداح علی رساله را به عنوان یکی از بهترین رساله های آن روزها معرفی کردند و من محکم و با غرور گرمای دستان پر مهر تو را حس کردم و ازت تشکر کردم. از بودنت، از بودن در آغوش تو. من غرورِ داشتنت را حس کردم، غرور بودنت را، من غرور ایرانی بودن را با بند بند وجودم حس کردم. بعد از اخذ مدرک دکتری، انتخاب کردم که ان روزها به خاطر فرزاندان کوچکم مشغول به کار نشوم و چه خوب که حق انتخاب برایم گذاشته بودی. که نه فقط حق انتخاب که حمایت هم کردی از من، تا اینکه فرشته ای دیگر قدم بر چشمانم نهاد پر از عطر ایران اسلامی. و حالا که تصمیم گرفتم دوباره کار را شروع کنم باز هم دستهایت را می بینم که چطور دور من حایل شد. ایران من دوستت دارم هم خودت را و هم انسانهایی متعلق به تو را. این همه نعمت در هیچ جای عالم به جز تو به من داده نمی شد. راستی من در آغوش تو هم زندگی کرده ام و هم آزادی پر از شرافت را تجربه کرده ام. قدردانت هستم می دانم دشمن زیاد داری، دشمنانی که می خواهند هویت اسلامی ات را از تو بگیرند. دشمنانی که دوست دارند ما فرزندان تو را گروه گروه کنند و مهر های مختلف بر پیشانی مان بزنند. کور خوانده اند. بهشان می گویم ما و دوستانمان با ظاهر متفاوت همیشه دست در دست هم داشته ایم در دانشگاه ،در خانواده، در باشگاه، در سفرهای سیاحتی و زیارتی. نمی توانند نه دستهایمان را جدا کنند و نه تکه تکه مان کنند. دوستت دارم هم خودت را هم هویتت را و هم فرزندانت را دکتر وحیده سنجارون ☘کانال تحلیل های اقتصادی دکترحمیدرضا مقصودی @hamidrezamaghsoodi