بگیر از من جهانم را، ولی بانو حرم را نه تمام جاده ها آری، خیابان اِرم را نه دلم پر گیرد از شوق زیارت، در هوای تو بسوزان هستی‌ام بی بی، ولی بال و پرم را نه چه شیرین بر لب آب شور سقاخانه‌ی چشمم بگیر این حس زیبا را، ولی چشم ترم را نه ز سوز آه شب‌هــایم کنار صحن می‌سوزم بده بر باد آهم را، ولی خاکسترم را نه کریمه! کلبه‌ی امید من روشن به لطف توست بکش هر روشنایی را ولی لطف و کرم را نه بود شعرم بیان حس و رویا، باور و عقلم کنون احساس من رد کن، و اما باورم را نه دلم رنگ صفا می‌گیرد از عطر حریم تو بگیر از من جهانم را، ولی بانو حرم را نه