هدایت شده از دوستانه
3.85M حجم رسانه بالاست
از کلید مشاهده در ایتا استفاده کنید
🏴 می‌گفت: توی جنگ مجروج شده بود، امکانش نبود سریع به عقب منتقلش کنن... سرما زیاد بود، در حد یخ بستن... دیگه امیدی به زنده موندنش نبود، گفتیم حتما یخ می‌زنه😭 هیچ راهی نبود... جنگ فرو نشست، خواستیم شهدا رو ببریم عقب... دیدیم هنوز قلبش می‌زنه و زیر لب آروم یه چیزی رو زمزمه می‌کنه!!! سریع منتقلش کردیم، بهتر که شد، ازش پرسیدیم: چی شد توی اون سرما یخ نزدی؟!! آروم اشک از گوشه چشمش پایین اومد و گفت: همیشه توی روضه‌ها یه «دم» خیلی آتیشم می‌زد، داغ می‌شدم و صبرم تموم می‌شد... داشتم یخ می‌زدم، احساس کردم لحظات آخره، گفتم بذار با ذکر اربابم از دنیا برم، شروع کردم به دم گرفتن: اصغر من کی به زبان آمده حرمله با تیر و کمان آمده 😭😭😭😭😭😭😭😭 مثل همیشه آتیش گرفتم ازین دم، داغ شدم، دیگه سرما رو نفهمیدم😭😭 اصغر من کی به زبان آمده💔 حرمله با تیر و کمان آمده💔 @beshetabim 👈با دوستانه تا ظهور به دوستانه بپیوندید. عجل لولیک الفرج # پویش ختم دعای هفتم صحیفه حسین، به رهبری حسین ♨️ @Maddahionlin 👈