✅✅✅
در آن سالها همه جور دانش آموزی در مدرسه داشتیم؛ مجاهدین خلق بیشتر از همه فعّال بودند. کمونیسم داشتیم؛ توده ای، بی تفاوت، مرفّه بی درد و بچّه های خیلی خوب و مذهبی هم زیاد داشتیم. موقع مدرسه ها فضای مبارزاتی داشت و در واقع مدرسه مبارزه بود.
اوایل فعالیّت گروهک ها در مدارس آزاد بود. قسمتی از دیوار سالن مخصوص مطالب آنها بود و بیرون مدرسه نشریّه می فروختند. امّا بعدها فعالیّت همه گروهک در مدرسه ممنوع شد؛ ولی بچّه های مجاهدین همیشه سعی می کردند در برنامه های اختلال ایجاد کنند. اگر یک مطلب انقلابی به دیوار می زدیم، پاره می کردند و رویش حرف توهین آمیزی می نوشتند. شب ها در مدرسه اطّلاعیّه پخش می کردند و صبح زودتر از همه می آمدند و در و دیوار مدرسه بود از عکس های رجوی. بچّه های انجمن اسلامی می رفتند عکس های آنها را پاره می کردند. بچّه های مجاهدین صبحگاه می خواستند سر صف صحبت کنند، مطالب شان اوّل می خواندم و بعد اجازه می دادم؛ امّا یک دفعه وسط بحث، حرفهای خودشان را می زدند و شروع می کردند به توهین و کنایه زدن. من هم دیگر اجازه اجرا به آنها ندادم. بچّه ها در آن سنّ خیلی راحت جذب سازمان مجاهدین می شدند. چون اوّلا به آنها شخصیّت می دادند؛ مثلأ می گفتند تو مسؤول چند نفر دیگر هستی و باید ملیشیا تشکیل بدهی؛ یا تو باید نشریه بفروشی و... دیگر اینکه با نامحرم ارتباط داشتند؛ مثلأ می گفتند تو با فلان برادر که او هم جوان دبیرستانی بود، هم تیم هستید و با هم هماهنگ باشید. در خانه های تیمی زندگی می کردند که دیگر اواخر شده بود خانه های فساد. خانواده ها به خیال اینکه کار فرهنگی می کنند، کاری به آنها نداشتند. رنگ و لعاب مذهب داشتند ولی کار خودشان را می کردند.