🏴 محبوبه‌ی خدا 🖤 ⚫️ تقدیم به حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها چه روزگارِ خوشی داشت در مدینه علی که دلخوشیِ جهان بود بینِ خانه‌ی او تمامِ شهر به حسرت نشسته بود آری برای زندگیِ گرم و عاشقانه‌ی او زمین نداشت به خوشبختیِ علی مردی کسی که هستیِ عالم در اختیارش بود بهشت گوشه‌ای از خانه‌اش اقامت داشت شهی که فاطمه بانوی خانه‌دارش بود سخن چگونه بگویم به وصفِ آن خانه که بود عرشِ خداوند در دلش مستور علی و فاطمه، نُه سال ساکنش بودند نشسته بود در این خانه نور محضرِ نور کنارِ فاطمه اینجا غمی نداشت علی هر آن چه بود دلش راضی از دقایق بود نگاه بر رخِ محبوبه‌ی خدا می‌کرد به جز خدا که بداند؟! چقدر عاشق بود چقدر عشق و محبت میانِ آن‌ها بود چقدر زندگیِ این دو نور زیبا بود تمامِ لذّتِ دنیای جانشینِ نبی به لحظه‌های نشستن کنارِ زهرا بود چه روزهای خوشی را کنارِ هم بودند چقدر علّتِ لبخندِ یکدگر گشتند گذشت، تا که حَسن را خدا به آن‌ها داد وَ این دو عشقِ خدا، مادر و پدر گشتند چگونه وصف کنم عشقِ حیدری که نبود در آسمان و زمین عاشقی همانندش چگونه شرح دهم حالِ خوبِ مولا را کنارِ احمد و زهرا و چار فرزندش عجیب غرقِ شعف بود زندگانیِ او حسین داشت، حسن داشت، خنده بر لب داشت وَ می‌گرفت در آغوش دخترانش را برای زینتِ خود این پدر دو زینب داشت فرشتگان همه می‌آمدند روی زمین به شوقِ دیدن اعضای خانواده‌ی او نهفته بود همه رزقِ آسمان و زمین درونِ سفره‌ی بی‌زرق و برقِ ساده‌ی او زِ بس که زندگی‌اش عاشقانه بود علی صفای خانه‌ی او آرزوی مردم بود چقدر معجزه دیدند از درش اما میانِ مردمِ این شهر معرفت گم بود هزار حیف حسودانِ شهرِ پیغمبر نظر زدند همین زندگیِ زیبا را نشاطِ قلبِ علی را بدل به غم کردند همین که پیشِ نگاهش زدند زهرا را قرار بود دوباره پدر شود، که نشد تمامِ آرزویش رفت ناگهان بر باد! چه شد به پشتِ درِ خانه؟ فضه می‌داند! چه شد که عشقِ علی بارِ شیشه‌اش افتاد؟ قرار بود که گهواره را درست کند چه شد که ساخت برای عزیزِ خود تابوت؟ همان علی که حریفی نداشت وقتِ نبرد زدند فاطمه‌اش را! چه کرد؟ صبر و سکوت سکوت کرد که باشد صدای دین خدا و خواست تا که بماند نشانی از اسلام کسی به غیر علی، مردِ این اطاعت نیست قسم به حق که همین است ویژگیِ امام هماره لعنِ خدا می‌رسد بر آن جمعی که دلخوشیِ دلِ این امام را بردند همان جماعتِ پستی که هیزم آوردند و اهل‌بیتِ نبی را به خانه آزردند . به اذنِ حضرتِ معبود می‌رسد روزی که منتقم برسد از ره و رجز خواند تقاصِ مادرِ خود را بگیرد از آن‌ها و غاصبانِ فدک را خودش بسوزاند قیامِ مهدیِ موعود چون شود آغاز تمام می‌شود ایّام غربتِ حیدر در انتظار ظهورند شیعیان زیرا ظهورِ اوست شفابخشِ سینه‌ی مادر 🖋 رضا یزدی اصل 💚🌦حسنات🌦💚 ‎