[1]. «تنهایی»؟! هرگز! در داخلِ حسینیّه، «شهدا» نشسته بودند! حاجقاسم، کنارِ ایشان نشسته بود! با همانِ هیبت و عظمت! دست به روی دیدگان گرفته بود و گریه میکرد! به آقا نگاه نمیکرد، امّا حواسش به ایشان هم بود! سرباز، در هیئت هم سرباز است و باید مراقبِ فرمانده باشد! آنسو، حججی نشسته و زانوی غم، بغل گرفته بود! سخت، اشک میریخت! شهیدانِ دیگری هم بودند ... جای سوزن انداختن نبود! افسوس که دوربینها، فقطِ اجسام را میگیرند.
[2]. عزای حسینبنعلی، تعطیلی ندارد! تغییرِ شکل و صورت آری، امّا تعطیلی، هرگز! حسین و مجلسِ حسین، «خطّ قرمزِ» ماست! رزق و روزیِ مملکت، وابسته به همین مجلس است! بدونِ «حسینبنعلی»، ما هیچیم!
[3]. کیست که بتواند در کارنامۀ خامنهای، لکۀ تیرهای بیابد؟! حتّی نقطهای و ذرّهای! اینجا نیز که پای «قانون» در میان است، خود را «استثناء» نمیشمارد و خود را بیش از دیگران، موظّف به تبعیّت میداند! «قانون»، برای همه قانون است!
[4]. حالِ ایشان در تمامِ مدّت، حالِ «اتّصال» و «توجّه» و «حضور» بود؛ چنانکه گویا در نماز بودند! اینهمه «اهتمام» و «عنایت»؟! اینهمه «مراقبه» و «تحفّظ»؟! آری، دلِ ایشان، رهسپارِ کربلا شده بود. دلِ سوخته، سبکبار است و زود، روانه میشود ...
https://eitaa.com/sedgh_mahdijamsh