✳️ امیرمختار کریمپور شیرازی- درگذشت ۲۴ اسفند ۱۳۳۲- یادش گرامی باد.
نمیدانم نام «امیرمختار کریمپور شیرازی» را شنیدهاید یا نه؟
وی مدیر روزنامه شورش بود که از سال ۱۳۲۹ منتشر گردید و در جریان ملی شدن صنعت نفت انتقادات تندی علیه شاه و خانوادهاش ابراز کرد.
ایشان را هم به طرز فجیعی شکنجه کردند و زنده زنده در اتش سوزاندند و از جان کندنش به وجد آمده جشن و سرور برپا کردند!!
ماجرا را از قلم استاد دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی بخوانید.
ایشان مینویسند: در میهن ما، انسانهای بزرگی زیستهاند که هر یک به خاطر رفاه و آزادی مردم وطنشان، با قلم و اندیشه به پیکار استبداد رفته و در آتش نامردمیها سوختهاند.
یکی از آنها امیرمختار کریمپور شیرازی، شاعر و مدیر شجاع و مبارز روزنامهی شورش بود که جان خود را در ۳۵ سالگی در پای قلم و آرمانش از دست داد.
غروب روز ۲۳ اسفند ۱۳۳۲ در میدان پادگان لشگر ۲ زرهی که اسارتگاه دکتر مصدق، دکتر حسین فاطمی، کریمپور شیرازی و بقیه قربانیان کودتای ننگین و خائنانه ۲۸ مرداد۱۳۳۲ بود، مراسم چهارشنبه سوری شاهانه، که هم زمان با تولد رضاخان میرپنج شده بود با شرکت اشرف پهلوی (پرنسس مرگ) و علیرضا پهلوی (که مثل خواهرش اشرف در قساوت قلب مشهور بود) انجام گرفت.
اینان کریمپور را از زندان بیرون کشیدند، به دستور اشرف پیکرش را آلوده به نفت کردند، مدتی او را به توهین و تمسخر گرفتند، پالانی بر کول وی نهادند و دستور دادند با چهار دستوپا راه برود!
با افروختن آتش، جشن منحوسشان را آغاز کردند!
زندانی به هر سو میدوید و فریاد میزد، شعله آتش همه بدن او را فرا گرفته بود و تماشاگران قهقهه سر داده بودند!!
فردای آن روز او را در حالی که دیگر امیدی به زنده ماندنش نبود، به بیمارستان ارتش منتقل کردند. در آنجا، تمام توان خود را در گلو جمع کرد و فریاد زد:
والاحضرت اشرف مرا کشت!
اما دکتر ایادی ـ پزشک مخصوص ـ با تمسخر گفت: دیوانه است، هذیان میگوید!
فردای آنشب، از افراد بیرون زندان کسی ندانست که آن شب، در زندان لشگر ۲ زرهی چه گذشته است، تنها همین را فهمیدند که روزنامههای تهران خبر از آتش گرفتن کریمپور شیرازی دادند.
در کتاب "این سه زن" شرح میدهد که اشرف پهلوی همراه سرهنگ زیبایی و گروهبان ساقی در دفتر زندان بود که کریمپور را آوردند، او سیلی محکمی از اشرف دریافت کرد، زبانش باز شد، در لباس ژولیده زندان با آن خانم عطرزده و شیک معارضه میکرد. او را آتش زدند و مستحق گلوله ندانستند.
این مختصر را برای گزارش به جوانان این مرزوبوم نوشتم تا هر کجا همنسلان مرا (دهه ۳۰) دیدند به باد انتقاد و گاهی ناسزا نگیرند که:
اگر شما انقلاب نمیکردید ما الان در بهشت زندگی میکردیم و خاندان پالانی را سمبل آزادی و دمکراسی نخوانند. امروز زندگی همه ما سرو سامانی ندارد ولی دال بر این نیست که اگر انقلاب نشده بود وضعمان بهتر یا عالی بود...
🆔️
@tahkimmelat