تفسیر آیات۲و۳ قدر
استاد قرائتی
كلمه «قدر» در قرآن، در چند معنا به كار رفته است:
الف) مقام و منزلت. چنانكه مى فرمايد: «و ما قدروا اللّه حقّ قدره»(34) آن گونه كه بايد، مقام و منزلت الهى را نشناختند.
ب) تقدير و سرنوشت. چنانكه مى فرمايد: «جئت على قدر يا موسى»(35) اى موسى تو بنا بر تقدير (الهى به اين مكان مقدّس) آمده اى.
ج) تنگى و سختى. چنانكه مى فرمايد: «و من قدر عليه رزقه...»(36) كسى كه رزق و روزى بر او تنگ و سخت شود...
دو معناى اول در مورد «ليلة القدر» مناسب است، زيرا شب قدر، هم شب با منزلتى است و هم شب تقدير و سرنوشت است.
هستى، حساب و كتاب و قدر و اندازه دارد. «و اِن مِن شى ء الاّ عندنا خزائنه و ما ننزّله الاّ بقدر معلوم»(37) هيچ چيز نيست مگر آنكه خزانه آن نزد ماست و جز به مقدار تعيين شده فرونمى فرستيم. حتّى مقدار نزول باران از آسمان حساب شده است. «و انزلنا من السماء ماء بقدر»(38) نه تنها باران، بلكه هر چيز نزد او اندازه دارد. «و كلّ شى ء عنده بمقدار»(39) چنانكه خورشيد و ماه، از نظر حجم و وزن و حركت و مدار آن حساب و كتاب دقيق دارد. «و الشمس و القمر بحسبان»(40)
خداوند در شب قدر، امور يك سال را تقدير مى كند، چنانكه قرآن در جايى ديگر مى فرمايد: «فيها يفرق كلّ امر حكيم»(41) در آن شب، هر امر مهمّى، تعيين و تقدير مى شود. بنابراين، شب قدر منحصر به شب نزول قرآن و عصر پيامبر نيست، بلكه در هر رمضان، شب قدرى هست كه امور سال آينده تا شب قدر بعدى، اندازه گيرى و مقدّر مى شود.
بيدار بودن شب قدر و احياى آن با دعا و نماز و قرآن، مورد سفارش پيامبر و اهل بيت آن حضرت بوده است و در ميان سه شب، بر شب بيست و سوم تأكيد بيشترى داشته اند. چنانكه شخصى از پيامبر پرسيد: منزل ما از مدينه دور است، يك شب را معيّن كن تا به شهر بيايم. حضرت فرمود: شب بيست و سوم به مدينه داخل شو.(42)
امام صادق عليه السلام در حالى كه بيمار بودند، خواستند كه شب بيست و سوم ايشان را به مسجد ببرند(43) و حضرت زهراعليها السلام در اين شب، با پاشيدن آب به صورت بچه ها، مانع خواب آنها مى شدند.(44)
در روايات آمده است كه دهه آخر ماه رمضان، پيامبر بستر خواب خود را جمع نموده و ده شب را احيا مى داشت.(45)
در حديثى طولانى از پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله مى خوانيم كه حضرت موسى عليه السلام به خدا عرض كرد: خدايا مقام قربت را خواهانم. پاسخ آمد: «قُرْبى لِمَن اسْتَيْقَظَ لَيْلَةَ الْقَدْر»، قرب من، در بيدارى شب قدر است.
عرضه داشت: پروردگارا، رحمتت را خواستارم. پاسخ آمد: «رَحْمَتى لِمَنْ رَحمَ الْمَساكِينَ لَيلةَ الْقَدر»، رحمت من در ترحّم بر مساكين در شب قدر است.
گفت: خدايا، جواز عبور از صراط مى خواهم. پاسخ آمد: «ذلِكَ لِمَنْ تَصَدَّقَ بِصَدَقَةٍ لَيْلَةَ الْقَدْر»، رمز عبور از صراط، صدقه در شب قدر است.
عرض كرد: خدايا بهشت و نعمت هاى آن را مى طلبم. پاسخ آمد: «ذلك لِمَنْ سَبَّحَ تَسْبيحَة فى ليلةِ القدر»، دستيابى به آن، در گرو تسبيح گفتن در شب قدر است.
عرضه داشت: پروردگارا، خواهان نجات از آتش دوزخم. پاسخ آمد: «ذلك لِمَنْ اسْتَغْفَرَ فِى لَيلةِ الْقَدْر»، رمز نجات از دوزخ، استغفار در شب قدر است.
در پايان گفت: خدايا رضاى تو را مى طلبم. پاسخ آمد: «رِضاىَ لِمَنْ صَلّى رَكْعَتَينِ فِى لَيلةِ الْقَدْر»، كسى مشمول رضاى من است كه در شب قدر، نماز بگذارد.(46)
از وقايع عجيب تاريخى، ضربت خوردن حضرت على عليه السلام در شب قدر، در محراب عبادت و به هنگام نماز است. آرى، اشرف خلق خدا، در اشرف مكان ها و اشرف زمان ها، در اشرف حالات، شهيد شد.
شب جايگاه ويژه اى در مسائل معنوى دارد كه به چند مورد اشاره مى كنيم:
خداوند براى اهداى تورات، حضرت موسى را به مناجات شبانه فراخواند: «اربعين ليلة»(47)
قرآن، زمان مناسب براى استغفار را، هنگام سحر مى داند: «و بالاسحار هم يستغفرون»(48)
عروج پيامبر به آسمان، به هنگام شب بود. «اسرى بعبده ليلاً من المسجد الحرام»(49)
پيامبر مأمور بود كه مناجات و عبادات شبانه داشته باشد. «و من الّيل فتهجّد به نافلة لك» «قم الّيل الاّ قليلا»
خداوند از عابدان در شب ستايش مى كند. «يتلون ايات اللّه اناء الّيل» و به تسبيح در شب سفارش مى كند. «فسبّحه ليلا طويلا»
خداوند در قرآن، به زمان طلوع فجر و هنگام عصر يك بار سوگند ياد كرده است ولى به هنگام سحر سه بار. «و الّيل اذا عسعس» «و الّيل اذ ادبر»، «و الّيل اذا يسر»
طول شب قدر، يك شب كامل كره زمين است كه 24 ساعت مى شود، نه آنكه مخصوصِ مكان خاصّى همچون مكّه و آن هم به ميزان 8 ساعت شب آن منطقه باشد. چنانكه مراد از روز عيد فطر، يك روز كامل كره زمين است كه شامل همه نقاط و مناطق مى شود.
تقارن شب تقدير بشر با شب نزول قرآن، شايد رمز آن باشد كه سرنوشت بشر، وابسته به قرآن است. اگر پيرو قرآن باشد، سعادت و رستگارى و اگر دور از قرآن باشد، شقاوت و بدبختى براى او رقم مى خورد.