قسمت اول آنجا كه خداوند در مقام دعوت به توحيد است، ضمير مفرد به كار مى برد همانند «أنا ربّكم فاعبدون»(185) پروردگار شما من هستم، پس مرا عبادت كنيد«أنَا ربّكم فاتَّقون»(186) من پروردگار شما هستم، از من پروا كنيد. «انّنى أنَا اللّه»(187) همانا من خداوند يكتا هستم. همچنين درمواردى كه خداوند كارى را بدون واسطه انجام مى دهد يا در مقام بيان ارتباط تنگاتنگ خالق با مخلوق است، ضمير مفرد به كار مى رود، همانند: «و أنَا الغفور الرحيم»(188) تنها من بخشنده مهربانم. «فانّى قريب»(189) من به بندگانم نزديكم. اما گاهى آيه در مقام بيان عظمت خداوند و شرافت نعمت است كه در اين موارد ضمير جمع همچون «اِنّا» به كار مى رود، چنانكه در اين آيه مى فرمايد: «اِنّا اعطيناك الكوثر» زيرا عطاى الهى به بهترين خلق خدا، آن هم عطاى كوثر، به گونه اى است كه بايد با عظمت از آن ياد شود. همچنين در مواردى كه خداوند كارى را با واسطه انجام مى دهد، نظير باران كه با واسطه تابش خورشيد و پيدايش بخار و ابر مى بارد، از ضمير جمع استفاده مى شود، چنانكه مى فرمايد: «وانزلنا من السماء ماءً»(190) ما از آسمان آبى فرو فرستاديم. از ميان يكصد و چهارده سوره قرآن، چهار سوره با كلمه «اِنّا» آغاز شده است: سوره هاى فتح، نوح، قدر و كوثر. «اِنّا فَتَحنا لك فتحاً مبيناً» ما براى تو پيروزى آشكار قرار داديم. «اِنّا ارسلنا نوحاً» ما نوح را به سوى مردم فرستاديم. «اِنّا انزلناه فى ليلة القدر» ما قرآن را در شب قدر نازل كرديم. «اِنّا اعطيناك الكوثر» ما به تو كوثر عطا كرديم. در آغاز يكى از اين چهار سوره، از حضرت نوح كه اولين پيامبر اولوا العزم است و بعد از حضرت آدم، پدر دوم انسان محسوب مى شود، سخن به ميان آمده است. در آغاز سه سوره ديگر، به نعمت هاى ويژه اى همچون نزول قرآن، پيروزى آشكار و عطاى كوثر، اشاره شده است. شايد ميان اين چهار موضوع ارتباطى باشد كه يكى رسالت اولين پيامبر اولوا العزم، ديگرى نزول آخرين كتاب آسمانى، سوّمى پيروزى مكتب اسلام و چهارمى تداوم خط رسالت و ابتر نماندن آن را بيان مى كند. كلمه «كوثر» از «كثرت» گرفته شده و به معناى خير كثير و فراوان است. و روشن است كه اين معنا مى تواند مصاديق متعدّدى همچون وحى، نبوّت، قرآن، مقام شفاعت، علم كثير و اخلاق نيكو داشته باشد، ولى آيه آخر سوره، مى تواند شاهدى بر اين باشد كه مراد از كوثر، نسل مبارك پيامبر اكرم است. زيرا دشمنِ كينه توز با جسارت به پيامبر، او را ابتر مى ناميد و خداوند در دفاع از پيامبرش فرمود: «انّ شانئك هو الابتر» دشمن تو، خود ابتر است. بنابراين اگر مراد از كوثر، نسل نباشد، براى ارتباط آيه اول و سوم سوره، توجيه و معنايى دل پسند نخواهيم داشت. كلمه «ابتر» در اصل به حيوان دم بريده و در اصطلاح به كسى گفته مى شود كه نسلى از او به يادگار باقى نمانده باشد. از آنجا كه فرزندان پسر پيامبر در كودكى از دنيا رفتند، دشمنان مى گفتند: او ديگر عقبه و نسلى ندارد و ابتر است. زيرا در فرهنگ جاهليّت دختر لايق آن نبود كه نام پدر را زنده نگاه دارد. بنابراين جمله «انّ شانئك هو الابتر» دليل آن است كه مراد از كوثر، نسل كثير پيامبر است كه بدون شك از طريق حضرت زهراعليها السلام مى باشد. اين نسل پر بركت از طريق حضرت خديجه نصيب پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله شد. آرى خديجه مال كثير داد و كوثر گرفت. ما نيز تا از كثير نگذريم به كوثر نمى رسيم. فخررازى در تفسير كبير مى گويد: چه نسلى با بركت تر از نسل فاطمه كه مثل باقر و صادق و رضا از آن برخاسته است و با آنكه تعداد بسيارى از آنان را در طول تاريخ، به خصوص در زمان حكومت بنى اميّه و بنى عبّاس شهيد كردند، امّا باز هم امروز فرزندان او در اكثر كشورهاى اسلامى گسترده اند. در زمانى كه خبر تولّد دختر سبب اندوه پدر مى شد، به گونه اى كه صورتش از غصه سياه گشته و به فكر فرو مى رفت كه از ميان مردم فرار كند يا دخترش را زنده به گور كند: «يتوارى من القوم ام يدُسّه فى التّراب»(191) در اين زمان قرآن به دختر لقب كوثر مى دهد تا فرهنگ جاهلى را به فرهنگ الهى و انسانى تبديل كند. بر اساس روايات، نام يكى از نهرها و حوض هاى بهشتى، كوثر است و مؤمنان از آن سيراب مى شوند. چنانكه در روايت متواتر ثقلين نيز پيامبر فرمود: «انّهما لن يفترقا حتّى يردا علىّ الحوض» كتاب و عترت از يكديگر جدا نمى شوند تا آنكه در قيامت، در كنار حوض به من ملحق شوند. كوثر الهى، به جنسيّت بستگى ندارد؛ فاطمه، دختر بود امّا كوثر شد. به تعداد كثير بستگى ندارد؛ فاطمه، يك نفر بود امّا كوثر شد. آرى خداوند مى تواند كم را كوثر و زياد را محو كند. خداوند از اولياى خود دفاع مى كند. به كسى كه پيامبر را بى عَقَبه مى شمرد، پاسخ قولى و عملى مى دهد. وجود فاطمه پاسخ عملى و جمله «هو الابتر» پاسخ قولى است. خداوند نه تنها از اولياى خود، بلكه از همه مؤمنان دفاع مى كند: «انّ اللّه يدافع عن الّذين آمنوا»