طريق همان اموال و اولاد عذاب كند. «فلا تعجبك اموالهم و لا اولادهم انما يريد اللّه ليعذّبهم بها فى الحياة الدنيا»(215)
در قرآن سوره اى به نام كوثر داريم و سوره اى به نام تكاثر. امّا كوثر ارزش است و تكاثر ضدّ ارزش، زيرا اولى عطيّه الهى است كه دنباله اش ذكر خداست: «اعطيناك الكوثر فصلّ» و دومى يك رقابت منفى كه دنباله اش غفلت از خداست. «الهاكم التكاثر»
كوثر ما را به مسجد مى برد براى نماز: «فصلّ لربّك» و تكاثر ما را به گورستان مى برد براى سرشمارى مردگان. «حتى زُرتم المقابر»
در عطاى كوثر بشارت است: «انّا اعطيناك الكوثر» و در تكاثر تهديدهاى پى در پى. «كلاّ سوف تعلمون ثمّ كلاّ سوف تعلمون»
كوثر، عامل رابطه با خالق است: «اعطيناك الكوثر فصل» و تكاثر، وسيله اى براى سرگرمى با مخلوق. «الهاكم التّكاثر»
كوثر كه بزرگ ترين هديه الهى است در كوچك ترين سوره قرآن مطرح شده است.
هديه اشرف معبود به اشرف مخلوق چيزى جز كوثر نمى تواند باشد. «انّا اعطيناك الكوثر»
در ماجراى فتح مكّه كه مشركان دسته دسته و فوج فوج به اسلام وارد مى شدند، خداوند تنها دستور تسبيح مى دهد: «رَأيتَ النَّاس يَدخلون فى دينِ اللَّه أفواجا فَسَبّح» ولى براى عطا كردن كوثر مى فرمايد: «فصلِ ّ لربّك» نماز بگزار. گويا اهميّت كوثر از اسلام آوردن مشركان بيش تر است.
عطاى استثنايى در سوره استثنايى با الفاظ استثنايى:
عطا بى نظير است، چون كوثر است؛ سوره بى نظير است، چون كوچك ترين سوره قرآن است و الفاظ بى نظيرند، چون كلمات «اعطينا»، «الكوثر»، «صلِ ّ»، «انحر»، «شانئك» و «ابتر» تنها در اين سوره به كار رفته و در هيچ كجاى قرآن شبيه ندارد.
هر زخم زبان و كلامى وزنى دارد. به شخص پيامبر اكرم توهين ها شد، كلماتى از قبيل مجنون، شاعر، كاهن و ساحر به او گفتند و به ياران او نيز توهين ها شد تا آنجا كه گفتند: اين بيچارگان را از خود دور كن تا ما دور تو جمع شويم. براى هيچ كدام سوره اى مستقل نازل نشد، امّا در نسبت ابتر دادن يك سوره نازل شد كه خير كثير به تو عطا كرديم و دشمن تو ابتر است و اين به خاطر آن است كه جسارت به شخص و ياران قابل تحمّل است، امّا جسارت به راه و مكتب كه او ابتر و راه او گذرا و بى آينده است، قابل تحمّل نيست.
گاهى جسارت برخاسته از لغوگويى است كه بايد با كرامت از كنارش گذشت. «اذا مرّوا باللغو مرّوا كراما»
گاهى جسارت به خاطر جوّ فاسد و دوستان ناباب است، كه بايد از آنان اعراض كرد. «اذا رأيت الّذين يخوضون فى آياتنا فاعرض عنهم»(216)
امّا گاهى جسارت به مكتب و رهبر است، آن هم از سوى افراد سرشناس و سياسى كه بايد جواب سخت به آن داده شود. «انّ شانئك هو الابتر» همان گونه كه منافقان از روى غرور مى گفتند: آيا ما مثل افراد بى خرد به پيامبر ايمان بياوريم. «أنُومن كما آمن السفهاء» قرآن، جسارت اينگونه افراد را چنين پاسخ مى دهد: «الا انّهم هم السّفهاء و لكن لا يعلمون»(217) آنان خود بى خردند ولى نمى دانند!
شتر در قرآن، هم در بحث توحيد مطرح شده است: «أفلا ينظرون الى الابل كيف خلقت»(218) هم در مورد مقدّمات قيامت نام آن آمده است، «و اذا العشار عطّلت»(219) هم در احكام و شعائر حج مطرح شده است، «و البُدن جعلناها»(220) و هم مورد قربانى و كمك رسانى به جامعه قرار گرفته است. «وانحر»
بر اساس روايات، مراد از «وانحر» آن است كه به هنگام گفتن تكبيرها در نماز، دستان تا مقابل گودى زير گلو كه محلّ نحر است، بالا آورده شود كه اين زينت نماز است.(221)
بر اساس روايات، آن دشمن كينه توزى كه به پيامبر اكرم جسارت كرد و او را ابتر خواند، پدر عمرو عاص بود.
خداوند هم سبب ساز است هم سبب سوز. او مى تواند از يك فاطمه كوثر بيافريند و مى تواند افرادى را كه پسران رشيد دارند به فراموشى بسپارد.
او مى تواند دريا را با زدن عصاى موسى خشك، «اِضرب بعصاك البحر فانفلق»(222) و با زدن همان عصا به سنگ، دوازده چشمه جارى سازد. «و اضرب بعصاك الحجر فانفجرت»(223)
-----
185) انبياء، 92.
186) مؤمنون، 52 .
187) طه، 14.
188) حجر، 49.
189) بقره، 186.
190) مؤمنون، 18.
191) نحل، 59 .
192) حج، 38.
193) حجر، 6.
194) قلم، 2.
195) رعد، 43.
196) يس، 3.
197) صافّات، 36.
198) يس، 69.
199) فرقان، 7.
200) فرقان، 20.
201) انعام، 164.
202) ناس، 1.
203) بقره، 144.
204) قيامت، 16.
205) حجر، 88.
206) اسراء، 29.
207) اسراء، 29.
208) اعراف، 2.
209) ضحى، 3.
210) طه، 114.
211) قلم، 4.
212) طه، 2.
213) توبه، 33.
214) ضحى، 5 .
215) توبه، 55 .
216) انعام، 68.
217) بقره، 13.
218) غاشيه، 17.
219) تكوير، 4.
220) حج، 36.
221) تفسير مجمع البيان.
222) شعراء، 63.
223) بقره، 60.